شیطان یا فرشته پارت ۱۶
__________
ویو ا/ت
وقتی جیمین رفت بدو رفتم سراغ تلویزیون یه کارتون گذاشتم
اخجوننن باب اسفنجیییی
اجوما: عاشقشی ها
ا/ت: آره شخصیت مورد علاقه ی منه😊
اجوما : منم میتونم ببینم ؟
ا/ت: البته
اجوما: پس برم خوراکی بیارم
ا/ت :اخجوننن
اجوما اومد و باهم نشستیم کارتون دیدیم
اجوما: باورت میشه من کارتون ندیدم فقط یه کارتون بود که دیدم اونم کامل ندیدم پیتر پن ولی خیلی دوسش داشتم (کارتون موردعلاقه ای من😭)
ا/ت: چرااااا
اجوما: خانواده ی من خیلی وقته به خانواده ی پارک خدمت میکنن واسه همین من از بچگی کارهای خونه رو باید یاد میگرفتم واسه همین زمان واسه کارتون دیدن نداشتم ولی زمانی که بچه بودم یعنی یجورایی همسن تو بودم کارم تو عمارت شروع شد یکی پدر و مادرم و پدر و مادر جیمین رو کشت من از جیمین بزرگتر بودم برای همین ازش مراقبت کردم ولی بعد از مرگ پدر و مادرش دیگه نخندید بهتر بگم احساساتش خاموش شد تا وقتی تو اومدی بگو ببینم باهاش چیکار کردی کلک
ا/ت: بمیرم واست خیلی سخت بود مگه نه
اجوما: راستش رو بخوایی نه خیلی چون تمرین کرده بودم دیگه کمی راحت بودم ولی جواب ندادی باهاش چیکار کردی
ا/ت: *خنده* هیچکاری نکردم
اجوما: کردی دروغ نگو ساعتو نگاه من برم غذا درست کنم
ا/ت: منم میام کمکت
اجوما: باشه بیا
داشتم غذا رو درست میکردم که صدای زنگ در اومد اجوما رفت در رو باز کنع که بعد چندمین صدای جیغ اجوما رو شنیدم سریع از آشپزخونه رفتم بیرون
یه نفر بالا سرش بود و اجوما افتاده بود رو زمین
ا/ت:ا...اجوماااا تو دیگه کی هستی باهاش چیکار کردی
وقتی برگشت دنیا رو سرم خراب شد الکس بود
ا/ت : تو اینجا چیکار میکنی
الکس : اومدم تو رو با خودم ببرم دوست دخترم
ا/ت: ولی من گفتم نمیخوام دوست دخترت باشم
الکس: ولی من قبول نکردم
ا/ت: با اجوما چیکار کردی
الکس: نترس فقط بیهوشش کردم
وقتی اینو گفت دیدم حالت چهره اش داره عوض میشه اون اون تبدیل به خون آشام شد
ا/ت: تو..تو دیگه چی هستی
الکس : معلوم نیست ؟ خون آشامم ولی نترس باهات کاری ندارم
داشت میومد نزدیکم که یدفعه دستم رو گرفت
ا/ت :جیغغغغ ولم کن بهم دست نزن(داد)
الکس: خفه شو دیگه کرم کردی
میخواست منو ببره که جیمین اومد
*اون اتفاق ها*
.....
_____
شرط ۲۰ لایک
۲۰ کامنت
ویو ا/ت
وقتی جیمین رفت بدو رفتم سراغ تلویزیون یه کارتون گذاشتم
اخجوننن باب اسفنجیییی
اجوما: عاشقشی ها
ا/ت: آره شخصیت مورد علاقه ی منه😊
اجوما : منم میتونم ببینم ؟
ا/ت: البته
اجوما: پس برم خوراکی بیارم
ا/ت :اخجوننن
اجوما اومد و باهم نشستیم کارتون دیدیم
اجوما: باورت میشه من کارتون ندیدم فقط یه کارتون بود که دیدم اونم کامل ندیدم پیتر پن ولی خیلی دوسش داشتم (کارتون موردعلاقه ای من😭)
ا/ت: چرااااا
اجوما: خانواده ی من خیلی وقته به خانواده ی پارک خدمت میکنن واسه همین من از بچگی کارهای خونه رو باید یاد میگرفتم واسه همین زمان واسه کارتون دیدن نداشتم ولی زمانی که بچه بودم یعنی یجورایی همسن تو بودم کارم تو عمارت شروع شد یکی پدر و مادرم و پدر و مادر جیمین رو کشت من از جیمین بزرگتر بودم برای همین ازش مراقبت کردم ولی بعد از مرگ پدر و مادرش دیگه نخندید بهتر بگم احساساتش خاموش شد تا وقتی تو اومدی بگو ببینم باهاش چیکار کردی کلک
ا/ت: بمیرم واست خیلی سخت بود مگه نه
اجوما: راستش رو بخوایی نه خیلی چون تمرین کرده بودم دیگه کمی راحت بودم ولی جواب ندادی باهاش چیکار کردی
ا/ت: *خنده* هیچکاری نکردم
اجوما: کردی دروغ نگو ساعتو نگاه من برم غذا درست کنم
ا/ت: منم میام کمکت
اجوما: باشه بیا
داشتم غذا رو درست میکردم که صدای زنگ در اومد اجوما رفت در رو باز کنع که بعد چندمین صدای جیغ اجوما رو شنیدم سریع از آشپزخونه رفتم بیرون
یه نفر بالا سرش بود و اجوما افتاده بود رو زمین
ا/ت:ا...اجوماااا تو دیگه کی هستی باهاش چیکار کردی
وقتی برگشت دنیا رو سرم خراب شد الکس بود
ا/ت : تو اینجا چیکار میکنی
الکس : اومدم تو رو با خودم ببرم دوست دخترم
ا/ت: ولی من گفتم نمیخوام دوست دخترت باشم
الکس: ولی من قبول نکردم
ا/ت: با اجوما چیکار کردی
الکس: نترس فقط بیهوشش کردم
وقتی اینو گفت دیدم حالت چهره اش داره عوض میشه اون اون تبدیل به خون آشام شد
ا/ت: تو..تو دیگه چی هستی
الکس : معلوم نیست ؟ خون آشامم ولی نترس باهات کاری ندارم
داشت میومد نزدیکم که یدفعه دستم رو گرفت
ا/ت :جیغغغغ ولم کن بهم دست نزن(داد)
الکس: خفه شو دیگه کرم کردی
میخواست منو ببره که جیمین اومد
*اون اتفاق ها*
.....
_____
شرط ۲۰ لایک
۲۰ کامنت
۱۹.۲k
۱۱ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.