شروع دوباره
ویوی رزی:
اسم من رزان پارکه. متولد سال 1997 هستم و 25 سالمه.
من تو یک خانواده ی پولدار به دنیا اومدم و فامیل های کمی دارم... فقط 2 تا عمو و 2 تا دختر عمو و 3 تا دایی و 3 تا پسر دایی دارم. من وقتی بچه بودم مادر بزرگم رو از دست دادم. پدر و مادرم منو دوست دارن ولی بیشتر با من رسمی برخورد میکنن و من رو کلاس های دفاع شخصی، کاراته، تیراندازی، ژیمناستیک و یوگا میفرستن. من دانشگاهم رو تموم کردم و الان یک پلیس مخفی و حرفه ای هستم. یک خواهر به اسم جیسو دارم که ازم بزرگ تره و یک پلیس عادی هست و پدر و مادرم و جیسو خبر ندارن من پلیس مخفی هستم و فک میکنن من یک پلیس معمولی هستم.
خب بگذریم، الان تو اتاقم هستم و دارم با گوشیم اینستا میبینم، همینجوری داشتم میدیدم که مادرم صدام زد (مادر رزی رو م/ر نشون میدم)
م/ر: رزان پارک
رزی: بله مامان
م/ر: برو حاضر شو دایی هات دارن میان
رزی: آخه مامان من حال ندارممممم
م/ر: انقد با من کل کل نکن همین که گفتم
رزی: هوف باشه
م/ر: آفرین دختر خوشگلم
مامانم از اتاق رفت بیرون منم بلند شدم و رفتم حموم و یک دوش آب سرد گرفتم بعد اومدم و خودم رو خشک کردم
، نشستم جلوی میز آرایش و یکم آرایش کردم *عکسش هس*
بعدش لباسم رو پوشیدم، موهام رو باز گذاشتم و رفتم پایین رو کاناپه نشستم، هنوز کسی نیومده بود بنا بر این رفتم سراغ گوشیم که صدای زنگ در اومد، آجوما رفت درو درو باز کرد. که دایی های خوبم و پسر دایی های مَشَنگَم وارد شدن. من و پسردایی هام خیلی صمیمی هستیم، ولی من الان حال هیچی رو ندارم.... دیشب چند تا پرونده داشتم که مربوط به چند تا قتل و مفقوتی بود.
تهیونگ: سلام عمه جونم، سلام شوهر عمه😁
م/ر: اویییی برادر زاده های قشنگم 🤩
پ/ر: ممنون پسرم 😌
پ/ش: سلام سلام آقا و خانم کیمممم 😆😃(ایشون بابای شوگا هستن که میشن برادر مامان رزی)
م/ر: سلام داداش جونممممممم😃😃😃
پ/ر: اوفففف باز این اومد 😣😣😣*منظور: بابای شوگا *«تو ذهنش»
پ/ر: سلام برادر زن🙂
پ/ش: سلاممممممممممممممممم 😃🤠🤠*بابای رزی رو بلند کرد *
ت/پ: سلام آجی جون سلام داماد چطورین🤨😜 *ایشونم بابای تهیونگ هستن و همینطور برادر مامان رزی و دایی رزی*
م/ر: ممنون داداش شما چطورین؟ 🤨
*الان هنوز ننشستن و رزی هم تو پذیرایی هست برا همین فعلا هیچکی رو ندیده*
پ/ت: ممنونم😄
پ/ج: سلام بر تمامی حضار 😎 *ایشونم بابای مستر هندسام هستن که برادر مامان رزی و دایی رزی میشه*
م/ر: عههههه سلام داداشی😀❤
جین: سلام عمه جون برادر زاده ی هندسامت اومده😀
م/ر: سلام برادرزاده ی هندسامم 😀😀
شوگا: سلام عمه نام نام 🍊😺
م/ر: سلام پیشی ی عمه 😀😀😀😀
شوگا: عمه نام نام🍊میگم نام🍊 رزی خره کجاست؟ نام نام👀🍊
جین: راس میگه لیدیِ خوش صدا کجاست؟ 👀👀 *تیکه*
ته: 🤨🤨👀👀
اسم من رزان پارکه. متولد سال 1997 هستم و 25 سالمه.
من تو یک خانواده ی پولدار به دنیا اومدم و فامیل های کمی دارم... فقط 2 تا عمو و 2 تا دختر عمو و 3 تا دایی و 3 تا پسر دایی دارم. من وقتی بچه بودم مادر بزرگم رو از دست دادم. پدر و مادرم منو دوست دارن ولی بیشتر با من رسمی برخورد میکنن و من رو کلاس های دفاع شخصی، کاراته، تیراندازی، ژیمناستیک و یوگا میفرستن. من دانشگاهم رو تموم کردم و الان یک پلیس مخفی و حرفه ای هستم. یک خواهر به اسم جیسو دارم که ازم بزرگ تره و یک پلیس عادی هست و پدر و مادرم و جیسو خبر ندارن من پلیس مخفی هستم و فک میکنن من یک پلیس معمولی هستم.
خب بگذریم، الان تو اتاقم هستم و دارم با گوشیم اینستا میبینم، همینجوری داشتم میدیدم که مادرم صدام زد (مادر رزی رو م/ر نشون میدم)
م/ر: رزان پارک
رزی: بله مامان
م/ر: برو حاضر شو دایی هات دارن میان
رزی: آخه مامان من حال ندارممممم
م/ر: انقد با من کل کل نکن همین که گفتم
رزی: هوف باشه
م/ر: آفرین دختر خوشگلم
مامانم از اتاق رفت بیرون منم بلند شدم و رفتم حموم و یک دوش آب سرد گرفتم بعد اومدم و خودم رو خشک کردم
، نشستم جلوی میز آرایش و یکم آرایش کردم *عکسش هس*
بعدش لباسم رو پوشیدم، موهام رو باز گذاشتم و رفتم پایین رو کاناپه نشستم، هنوز کسی نیومده بود بنا بر این رفتم سراغ گوشیم که صدای زنگ در اومد، آجوما رفت درو درو باز کرد. که دایی های خوبم و پسر دایی های مَشَنگَم وارد شدن. من و پسردایی هام خیلی صمیمی هستیم، ولی من الان حال هیچی رو ندارم.... دیشب چند تا پرونده داشتم که مربوط به چند تا قتل و مفقوتی بود.
تهیونگ: سلام عمه جونم، سلام شوهر عمه😁
م/ر: اویییی برادر زاده های قشنگم 🤩
پ/ر: ممنون پسرم 😌
پ/ش: سلام سلام آقا و خانم کیمممم 😆😃(ایشون بابای شوگا هستن که میشن برادر مامان رزی)
م/ر: سلام داداش جونممممممم😃😃😃
پ/ر: اوفففف باز این اومد 😣😣😣*منظور: بابای شوگا *«تو ذهنش»
پ/ر: سلام برادر زن🙂
پ/ش: سلاممممممممممممممممم 😃🤠🤠*بابای رزی رو بلند کرد *
ت/پ: سلام آجی جون سلام داماد چطورین🤨😜 *ایشونم بابای تهیونگ هستن و همینطور برادر مامان رزی و دایی رزی*
م/ر: ممنون داداش شما چطورین؟ 🤨
*الان هنوز ننشستن و رزی هم تو پذیرایی هست برا همین فعلا هیچکی رو ندیده*
پ/ت: ممنونم😄
پ/ج: سلام بر تمامی حضار 😎 *ایشونم بابای مستر هندسام هستن که برادر مامان رزی و دایی رزی میشه*
م/ر: عههههه سلام داداشی😀❤
جین: سلام عمه جون برادر زاده ی هندسامت اومده😀
م/ر: سلام برادرزاده ی هندسامم 😀😀
شوگا: سلام عمه نام نام 🍊😺
م/ر: سلام پیشی ی عمه 😀😀😀😀
شوگا: عمه نام نام🍊میگم نام🍊 رزی خره کجاست؟ نام نام👀🍊
جین: راس میگه لیدیِ خوش صدا کجاست؟ 👀👀 *تیکه*
ته: 🤨🤨👀👀
۷.۸k
۰۳ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.