دو پارتی پارت دو «وقتی دعواتون میشه..»
دو پارتی پارت دو «وقتی دعواتون میشه..»
چند ساعت از دعواتون گذشته بود و فلیکس هنوز که هنوزه از اتاقش بیرون نیومده بود
تمام این.مدت که تنها بودی ...به دعوای خودت و فلیکس فکر.کردی..و به.این نتیجه رسیدی که واقعا حق با فلیکس بود
اون شوهرت بود.. و خب از این دعوا ها داخل هر خونه ایی هست
بعد از.کلی کلنجار رفتن با خودت تصمیم گرفتی پیش فلیکس بری
۰
تقی به در زدی ..اما صدایی نشنیدی
در رو اروم از.چارچوب فاصله دادی و وارد اتاق شدی ..چراغ های اتاق خاموش بودن و پرده کشیده شده بود
ولی.میتونستی فلیکس رو روی تخت ببینی
سمتش رفتی و کناره ای تخت نشستی..دستت رو سمت موهاش بردی و نوازششون کردی
«هی لیکسی..میدونم کاری کردم که عصبی شدی..معذرت میخوام»
فلیکس جوابی بهت نداد ..به صورت فلیکس که چشم هاش رو بسته بود خیره شدی
بوسه ایی روی موهاش گذاشتی
وقتی میخواستی از اتاق خارج بشی یکی دستت رو گرفت و روی خودش پرتت کرد
«منم معذرت میخوام که سرت داد زدم»
لبخندی زدی و کنار فلیکس خوابیدی
فلیکس بغلت کرد
«فقط..د..دلم نمیخواد کسی جز من دوستت داشته باشه..نمیخوام..»
«هی..اروم باش من ماله تو هم ..نگران چی هستی؟»
«من نگرانتم ..ت..تو زیادی زیبایی..»
لبخندی بهش زدی و متقابلا بغلش کردی
«دوستت دارم لیکسی»
«منم همینطور»
"هانورا"
چند ساعت از دعواتون گذشته بود و فلیکس هنوز که هنوزه از اتاقش بیرون نیومده بود
تمام این.مدت که تنها بودی ...به دعوای خودت و فلیکس فکر.کردی..و به.این نتیجه رسیدی که واقعا حق با فلیکس بود
اون شوهرت بود.. و خب از این دعوا ها داخل هر خونه ایی هست
بعد از.کلی کلنجار رفتن با خودت تصمیم گرفتی پیش فلیکس بری
۰
تقی به در زدی ..اما صدایی نشنیدی
در رو اروم از.چارچوب فاصله دادی و وارد اتاق شدی ..چراغ های اتاق خاموش بودن و پرده کشیده شده بود
ولی.میتونستی فلیکس رو روی تخت ببینی
سمتش رفتی و کناره ای تخت نشستی..دستت رو سمت موهاش بردی و نوازششون کردی
«هی لیکسی..میدونم کاری کردم که عصبی شدی..معذرت میخوام»
فلیکس جوابی بهت نداد ..به صورت فلیکس که چشم هاش رو بسته بود خیره شدی
بوسه ایی روی موهاش گذاشتی
وقتی میخواستی از اتاق خارج بشی یکی دستت رو گرفت و روی خودش پرتت کرد
«منم معذرت میخوام که سرت داد زدم»
لبخندی زدی و کنار فلیکس خوابیدی
فلیکس بغلت کرد
«فقط..د..دلم نمیخواد کسی جز من دوستت داشته باشه..نمیخوام..»
«هی..اروم باش من ماله تو هم ..نگران چی هستی؟»
«من نگرانتم ..ت..تو زیادی زیبایی..»
لبخندی بهش زدی و متقابلا بغلش کردی
«دوستت دارم لیکسی»
«منم همینطور»
"هانورا"
۱۹.۳k
۲۲ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.