رمان سفر برای عشق پارت ۲۹
رمان سفر برای عشق پارت ۲۹
ویو بعد از رسیدن
ا.ت : پیاده شید رسیدیم !
♧ بریممممم
& بریم
♡ وای خسته شدم !
ا.ت : وای مامان جون بیا دیگه !
♡ اومدم دخترم اومدم
ویو بعد از رفتن به داخل
ا.ت : بیاید اینجا بشینیم
تهیونگ : گارسون !!!
گارسون : بفرمایید چی میل دارید ؟
♧ من ( گفت )
ا.ت : منم ( گفت )
تهیونگ : ا.ت برای منم سفارش بده
ا.ت : باشه ، لطفا از سفارش های من دو تا از هر کدوم بیارید ممنونم
گارسون : بله چشم !
ا.ت : ممنونم
& خب منم ( گفت )
♡ منم ( گفت )
گارسون : بله حتما !
ویو بعد از رسیدن سفارشات
ا.ت : بخورید زود نوش جون دیرمونم شده تازه 😁😁😁😁😁😁😁😁😁😁😁
♧ نگران نباش تو
ویو بعد از خوردن چیز هایی که سفارش داده بودن
ا.ت : من رفتم حساب کنم بای
♡ دخترم نمیشه همش تو حساب کنی برو بشین خودم حساب میکنم
ا.ت : نه نمیشه
♡ گفتم بشین عه
ادمین
خلاصه که مامانبزرگ ا.ت نزاشت که ا.ت حساب کنه و خودش رفت و حساب کرد
♡ من برگشتم !
& پاشید بریم ساعت یک و نیمه دیرمون شد
ا.ت : وای نه پاشید پاشید پاشید ای واییی
خب من میرم خونه خودم از اونجا وسایلمون رو بردارم بعدش ساعت دو و نیم جلو در ویلای شمام مامان جون اوکی ؟
♡ باشه دخترم
ادمین
ا.ت و تهیونگ اول مادربزرگش خالش و دختر خالش رو گذاشتن ویلای مامانبزرگش بعدشم راه افتادن سمت ویلای ا.ت
ویو بعد از رسیدن
ا.ت : واییییییییییی تهیونگا بدوووووووو دیر شد !!!!!!!!!
تهیونگ : باشه بابا اومدم
ا.ت : همه وسایلات اینا بودن دیگه نه ؟
تهیونگ : آره آره!!
ا.ت : خب باشه وایسا من چند تا لباس هم بردارم تا بریم !!!!!
ویو بعد از یک ربع
تهیونگ : ا.ت دیرمون شد بابا زود باش دیگه
ا.ت : اومدم بریم
تهیونگ : باشه بدو
ویو تهیونگ
خیلی دیر شده بود تا بالاخره ا.ت آماده شد که دیم دو تا چمدون بزرگ گرفته دستش یه ساک هم انداخته رو شونش دوتا ساک بزرگ هم گذاشته رو چمدون ها که دیگه از سر تعجب دهنم باز مونده بود ( بچم دهنش باز مونده بود 🤣🤣🤣🤣🤣 )
ادامه دارد..............
لایک ۷
کامنت ۷
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
ویو بعد از رسیدن
ا.ت : پیاده شید رسیدیم !
♧ بریممممم
& بریم
♡ وای خسته شدم !
ا.ت : وای مامان جون بیا دیگه !
♡ اومدم دخترم اومدم
ویو بعد از رفتن به داخل
ا.ت : بیاید اینجا بشینیم
تهیونگ : گارسون !!!
گارسون : بفرمایید چی میل دارید ؟
♧ من ( گفت )
ا.ت : منم ( گفت )
تهیونگ : ا.ت برای منم سفارش بده
ا.ت : باشه ، لطفا از سفارش های من دو تا از هر کدوم بیارید ممنونم
گارسون : بله چشم !
ا.ت : ممنونم
& خب منم ( گفت )
♡ منم ( گفت )
گارسون : بله حتما !
ویو بعد از رسیدن سفارشات
ا.ت : بخورید زود نوش جون دیرمونم شده تازه 😁😁😁😁😁😁😁😁😁😁😁
♧ نگران نباش تو
ویو بعد از خوردن چیز هایی که سفارش داده بودن
ا.ت : من رفتم حساب کنم بای
♡ دخترم نمیشه همش تو حساب کنی برو بشین خودم حساب میکنم
ا.ت : نه نمیشه
♡ گفتم بشین عه
ادمین
خلاصه که مامانبزرگ ا.ت نزاشت که ا.ت حساب کنه و خودش رفت و حساب کرد
♡ من برگشتم !
& پاشید بریم ساعت یک و نیمه دیرمون شد
ا.ت : وای نه پاشید پاشید پاشید ای واییی
خب من میرم خونه خودم از اونجا وسایلمون رو بردارم بعدش ساعت دو و نیم جلو در ویلای شمام مامان جون اوکی ؟
♡ باشه دخترم
ادمین
ا.ت و تهیونگ اول مادربزرگش خالش و دختر خالش رو گذاشتن ویلای مامانبزرگش بعدشم راه افتادن سمت ویلای ا.ت
ویو بعد از رسیدن
ا.ت : واییییییییییی تهیونگا بدوووووووو دیر شد !!!!!!!!!
تهیونگ : باشه بابا اومدم
ا.ت : همه وسایلات اینا بودن دیگه نه ؟
تهیونگ : آره آره!!
ا.ت : خب باشه وایسا من چند تا لباس هم بردارم تا بریم !!!!!
ویو بعد از یک ربع
تهیونگ : ا.ت دیرمون شد بابا زود باش دیگه
ا.ت : اومدم بریم
تهیونگ : باشه بدو
ویو تهیونگ
خیلی دیر شده بود تا بالاخره ا.ت آماده شد که دیم دو تا چمدون بزرگ گرفته دستش یه ساک هم انداخته رو شونش دوتا ساک بزرگ هم گذاشته رو چمدون ها که دیگه از سر تعجب دهنم باز مونده بود ( بچم دهنش باز مونده بود 🤣🤣🤣🤣🤣 )
ادامه دارد..............
لایک ۷
کامنت ۷
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
۴.۷k
۰۳ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.