پارت 10
پارت 10
بیدار شدم رفتم دوش گرفتم موهام خشک می کردم رفتم تو اتاق که فرشته پتو زده بود کنار بافت رفته بود بالا شکمش معلوم بود خواستم پتو بکشم روش که رو شکمش جای چاقو بود
دستم گذاشتم رو شکمش واقعی بود
فرشته:چیکار می کنی
من: این چیه
لباسش کشید پایین
فرشته:هیچی
من: تو چاقو خوردی کی کجا
فرشته: تو زندان یه سه سال پیش
متما بودم که الان چشام قرمز شده از عصبانیت
فرشته ترسیده بود
فرشته:الان خوبم
رفتم جلو بافت کندم کل بدنش ببینم دیگه کجاها زخمی
فرشته: چیکار می کنی رایان
حدسم درست بود پشتشم چاقو خورده بود
من: کی این کارو کرده
فرشته: یکی تو زندان دوبار خواست بکشه منو نتونست اخرم ازاد شد
من: مگه چیکار کردی
فرشته:هیچی
بغلش کردم
من: دیگه نمیزارم هیچ بی پدری روت دست بلند کنه دیگه تنهات نمیزارم
فرشته:میشه لباسم بپوشم
من: همین جوری جذابی
فرشته:رایانننن
من: فرشتهههه
گونش بوسیدم
من: بیا پایین غذا ببخوریم
نشسته بودیم غذا می خوردیم
فرشته:کی میرم خونه
من: وقت گل نی
فرشته:رویا تنهاست
من: می فرستمش خونه رامتین
فرشته: اوکی
من: نمی ترسی بلای سر رویا بیاره رامتین
فرشته:من از رویا بیشتر می ترسم
من: اها
یهو صدای در اومد در باز کردم رویا با گریه اومد تو رفت فرشته بغل کرد رامتین اومد تو
من: سلام چی شده
رامتین: دلش برای فرشته تنگ شده
رمان از زبان فرشته@#%^*
داشتم خفه می شدم از بس سفت بغلم کرده بود
ولم کرد
رویا: پاشو بریم خونه ور پریده
رایان : نچ فرشته اینجا می مونه
رویا: من خونه تنها بمونم بس برنامه هامون چی باشگاه خرید اشپزی تغییر خونه هااا
من: خب
رایان : فرشته همین جا می مونه
رویا: من چی نگران من نیستی تو
من: تو میری خونه رامتین
رامتین: چی
رایان :من گفتم مشکل داری
رامتین: هیچی اقلا یه نظری به پرس
رویا: اها باشه خداحافظ
رایان :نگران رفیقت نبودی
رویا: تو هستی دیگه فقدر یهو فردا نیام ببینم به جای دوتا سه تا شدین من حال خاله شدن ندارم
رایان خندید
من: رویا می کشمت
حالا اون بدو من بدو رفت پشت رامتین
رویا: رایان هرچی بخواهی بهت میدم فقدر این گودزیلا بگیر
رایان :هر چی
رویا: جز کلیه هام اره
یهو رایان بغلم کرد
رایان :شما هم برین اقلا می گم گودزیلام بخورت تون
رامتین: مراقب نفر سوم باشینااا
من: ها
رامتین: دوتا شمایین سوم شیطان
من :ولم کنننننن
خدا در تخته خوب بهم زده
من: ولم کن
رایان:نچ نچ
من: ولم کن
رایان: نه
یهو بلندم کرد گذاشت رو مبل دستام گرفت خودش انداخت روم
من: ولم کن رایان
یهو لباش گذاشت رو لبام شوکه شدم از این کارش
رایان: من دیگه32سالم شده
من: به من چه
رایان: بچه نمی خواهی
من: رایان پاشو ببینم روی سگ من و در نیار با اخرتم باشه بوسم کنی
رایان: اوکی بس
لبام بوسید به معنای دیگه لبام داشت می کند دستمو دور گردنش 😈😈
بیدار شدم رفتم دوش گرفتم موهام خشک می کردم رفتم تو اتاق که فرشته پتو زده بود کنار بافت رفته بود بالا شکمش معلوم بود خواستم پتو بکشم روش که رو شکمش جای چاقو بود
دستم گذاشتم رو شکمش واقعی بود
فرشته:چیکار می کنی
من: این چیه
لباسش کشید پایین
فرشته:هیچی
من: تو چاقو خوردی کی کجا
فرشته: تو زندان یه سه سال پیش
متما بودم که الان چشام قرمز شده از عصبانیت
فرشته ترسیده بود
فرشته:الان خوبم
رفتم جلو بافت کندم کل بدنش ببینم دیگه کجاها زخمی
فرشته: چیکار می کنی رایان
حدسم درست بود پشتشم چاقو خورده بود
من: کی این کارو کرده
فرشته: یکی تو زندان دوبار خواست بکشه منو نتونست اخرم ازاد شد
من: مگه چیکار کردی
فرشته:هیچی
بغلش کردم
من: دیگه نمیزارم هیچ بی پدری روت دست بلند کنه دیگه تنهات نمیزارم
فرشته:میشه لباسم بپوشم
من: همین جوری جذابی
فرشته:رایانننن
من: فرشتهههه
گونش بوسیدم
من: بیا پایین غذا ببخوریم
نشسته بودیم غذا می خوردیم
فرشته:کی میرم خونه
من: وقت گل نی
فرشته:رویا تنهاست
من: می فرستمش خونه رامتین
فرشته: اوکی
من: نمی ترسی بلای سر رویا بیاره رامتین
فرشته:من از رویا بیشتر می ترسم
من: اها
یهو صدای در اومد در باز کردم رویا با گریه اومد تو رفت فرشته بغل کرد رامتین اومد تو
من: سلام چی شده
رامتین: دلش برای فرشته تنگ شده
رمان از زبان فرشته@#%^*
داشتم خفه می شدم از بس سفت بغلم کرده بود
ولم کرد
رویا: پاشو بریم خونه ور پریده
رایان : نچ فرشته اینجا می مونه
رویا: من خونه تنها بمونم بس برنامه هامون چی باشگاه خرید اشپزی تغییر خونه هااا
من: خب
رایان : فرشته همین جا می مونه
رویا: من چی نگران من نیستی تو
من: تو میری خونه رامتین
رامتین: چی
رایان :من گفتم مشکل داری
رامتین: هیچی اقلا یه نظری به پرس
رویا: اها باشه خداحافظ
رایان :نگران رفیقت نبودی
رویا: تو هستی دیگه فقدر یهو فردا نیام ببینم به جای دوتا سه تا شدین من حال خاله شدن ندارم
رایان خندید
من: رویا می کشمت
حالا اون بدو من بدو رفت پشت رامتین
رویا: رایان هرچی بخواهی بهت میدم فقدر این گودزیلا بگیر
رایان :هر چی
رویا: جز کلیه هام اره
یهو رایان بغلم کرد
رایان :شما هم برین اقلا می گم گودزیلام بخورت تون
رامتین: مراقب نفر سوم باشینااا
من: ها
رامتین: دوتا شمایین سوم شیطان
من :ولم کنننننن
خدا در تخته خوب بهم زده
من: ولم کن
رایان:نچ نچ
من: ولم کن
رایان: نه
یهو بلندم کرد گذاشت رو مبل دستام گرفت خودش انداخت روم
من: ولم کن رایان
یهو لباش گذاشت رو لبام شوکه شدم از این کارش
رایان: من دیگه32سالم شده
من: به من چه
رایان: بچه نمی خواهی
من: رایان پاشو ببینم روی سگ من و در نیار با اخرتم باشه بوسم کنی
رایان: اوکی بس
لبام بوسید به معنای دیگه لبام داشت می کند دستمو دور گردنش 😈😈
۲.۸k
۰۶ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.