for you
part⁸
لارا:بفرمایین تو "خنده"
ات:راستی لباستو یکم بالا بکش مارک روی بدن خودت معلومه"سرد"
می سو:بفر......"تعجب"
کوک:چیه ادم ندیده
ات:اوا شیرموز کیوت ریوجین
لارا:هه
ات:چته ادم ندیده برای ازدواج نکردنم اومدم "سرد
کوک:کیش کیش"سرد"
ات:اِ الان زنگ ریوجین میزنم
کوک:اول از اینجا بریم بعد هر گوهی که میخوای بخور"سرد"
"سالن اصلی"
شروع مکالمه^^
ات:سلام مامان ریوجین
ریوجین:چی شده
ات:شیرموزت باهام سرد رفتار میکنه
ریوجین:دختر گلم ما صبح با کوک دعوا کردیم اون دیگه دوست ما نیست"گریه"
ات:بخاطر چی"تعجب"
ریوجین:ما فقط گفتیم بره پیش خانوادش براش زن انتخاب کردن بعد اون قبول نکرد جینم سرش داد زد بعد جیمین گفت که دیگه دوستش نیست بعد همه هم موافقت کردن و کوک یه چه بهتر خیلی سرد گفت و رفت"گریه"
ات:ببخشید اگر باعث ناراحتیت شدم
ریوجین:فقط بهش بگو اگر اونجاس که از عمد نبوده"ناراحت"
ات:تازه رفته فردا بهش میگم
پایان مکالمه^^
رامی:خانم وقت رفتنه بریم
ات:باشه امروز واقعا خستم بریم
"خونه"
ات:سلام"ناراحت"
م.ات:خب مارک اینم دختر من
ات:چیه این کیه
مارک:ما پسفردا برای عقد میریم پیش پدر
ات:گوه نخور..........چرا میزنی"داد-گریه"
سوک روم:باید میزدمت تا ادم بشی توهم پسفردا میری
ات:تو داداش منی؟واقعا "گریه"
صبح فردا^^
ات:کیه"ناراحت"
رامی:خانم دوستتون دوهی اینجاس
ات:بگو بیاد"ناراحت"
دوهی:اتییییییییییییییی سلام خوبی"خنده"
ات:عالیم"خنده فیک"
دوهی:نکنه به خاطر جدا شدن اون جئون ناراحتی
ات:نه حالا هم باید برم پرونده جدیدو تحویل بدم بای بای
رامی:من میبرم
ات:لازمی نیست رامی
دوهی:اسم اصلیت چیه رامی
رامی:ایو
"دفتر کار کوک"
کوک:کدوم بی عقلیه"سرد"
ات:منم اومدم پرونده تحویل بدم"ناراحت"
کوک:بزار و برو
ات:حتما...... خداحافظ شیرموز کیوت ریوجین "خنده فیک"
رفتن ات^^
کوک:چو جین فهمیدی چشه من با اونا دیگه دوست نیستم اینو خودشم میدونه"سرد"
چو جین:شاید به خاطر همین ناراحته ممکنه عاشقتون شده
کوک:به هیچ عنوان من میرم با جک شیرموز بخرم
راهرو^^
مارا:خانم رئیس حالتون خوبه
ات:اره تو برو"صدای گرفته-ناراحت"
سولی:خانم خوبین
سولا:یه مشکلیه شما همیشه خندون بودین نکنه نامزد کردی
ات:خیلی خنده دار بود "خنده"
سولی:حالا درست شد مارا و سولا بریم
رفتن اونا^^
ات:درست بود من باید به اجبار به مردی که ازش متنفر هستم نامزد کنم چون فقط هیچکسو ندارم"گریه-بلند"
کوک:هوی اروم گوشمو خوردی
ات:شنیدین چی گفتم رئیس"در حال پاک کردن گریه هاش"
کوک:تک به تک شو
ات:ببخشید"در حال رفتن"
کوک:چرا قبول کردی"سرد"
ات:چون مجبور بودم قبول کنم من اگر تا امشب کسیو پیدا نکنم به گفته سوک روم داداشم و مارک و مامانم باید ازدواج کنم"ناراحت-پشت به کوک"
کوک:خب یکیو پیدا کن"سرد"
ات:
لارا:بفرمایین تو "خنده"
ات:راستی لباستو یکم بالا بکش مارک روی بدن خودت معلومه"سرد"
می سو:بفر......"تعجب"
کوک:چیه ادم ندیده
ات:اوا شیرموز کیوت ریوجین
لارا:هه
ات:چته ادم ندیده برای ازدواج نکردنم اومدم "سرد
کوک:کیش کیش"سرد"
ات:اِ الان زنگ ریوجین میزنم
کوک:اول از اینجا بریم بعد هر گوهی که میخوای بخور"سرد"
"سالن اصلی"
شروع مکالمه^^
ات:سلام مامان ریوجین
ریوجین:چی شده
ات:شیرموزت باهام سرد رفتار میکنه
ریوجین:دختر گلم ما صبح با کوک دعوا کردیم اون دیگه دوست ما نیست"گریه"
ات:بخاطر چی"تعجب"
ریوجین:ما فقط گفتیم بره پیش خانوادش براش زن انتخاب کردن بعد اون قبول نکرد جینم سرش داد زد بعد جیمین گفت که دیگه دوستش نیست بعد همه هم موافقت کردن و کوک یه چه بهتر خیلی سرد گفت و رفت"گریه"
ات:ببخشید اگر باعث ناراحتیت شدم
ریوجین:فقط بهش بگو اگر اونجاس که از عمد نبوده"ناراحت"
ات:تازه رفته فردا بهش میگم
پایان مکالمه^^
رامی:خانم وقت رفتنه بریم
ات:باشه امروز واقعا خستم بریم
"خونه"
ات:سلام"ناراحت"
م.ات:خب مارک اینم دختر من
ات:چیه این کیه
مارک:ما پسفردا برای عقد میریم پیش پدر
ات:گوه نخور..........چرا میزنی"داد-گریه"
سوک روم:باید میزدمت تا ادم بشی توهم پسفردا میری
ات:تو داداش منی؟واقعا "گریه"
صبح فردا^^
ات:کیه"ناراحت"
رامی:خانم دوستتون دوهی اینجاس
ات:بگو بیاد"ناراحت"
دوهی:اتییییییییییییییی سلام خوبی"خنده"
ات:عالیم"خنده فیک"
دوهی:نکنه به خاطر جدا شدن اون جئون ناراحتی
ات:نه حالا هم باید برم پرونده جدیدو تحویل بدم بای بای
رامی:من میبرم
ات:لازمی نیست رامی
دوهی:اسم اصلیت چیه رامی
رامی:ایو
"دفتر کار کوک"
کوک:کدوم بی عقلیه"سرد"
ات:منم اومدم پرونده تحویل بدم"ناراحت"
کوک:بزار و برو
ات:حتما...... خداحافظ شیرموز کیوت ریوجین "خنده فیک"
رفتن ات^^
کوک:چو جین فهمیدی چشه من با اونا دیگه دوست نیستم اینو خودشم میدونه"سرد"
چو جین:شاید به خاطر همین ناراحته ممکنه عاشقتون شده
کوک:به هیچ عنوان من میرم با جک شیرموز بخرم
راهرو^^
مارا:خانم رئیس حالتون خوبه
ات:اره تو برو"صدای گرفته-ناراحت"
سولی:خانم خوبین
سولا:یه مشکلیه شما همیشه خندون بودین نکنه نامزد کردی
ات:خیلی خنده دار بود "خنده"
سولی:حالا درست شد مارا و سولا بریم
رفتن اونا^^
ات:درست بود من باید به اجبار به مردی که ازش متنفر هستم نامزد کنم چون فقط هیچکسو ندارم"گریه-بلند"
کوک:هوی اروم گوشمو خوردی
ات:شنیدین چی گفتم رئیس"در حال پاک کردن گریه هاش"
کوک:تک به تک شو
ات:ببخشید"در حال رفتن"
کوک:چرا قبول کردی"سرد"
ات:چون مجبور بودم قبول کنم من اگر تا امشب کسیو پیدا نکنم به گفته سوک روم داداشم و مارک و مامانم باید ازدواج کنم"ناراحت-پشت به کوک"
کوک:خب یکیو پیدا کن"سرد"
ات:
۴.۰k
۰۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.