(وقتی مافیاستpاخر... درخواستی)
Offered song for this ff:beggin by manskin
§پارت اسمات در پی وی§
٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭
اهنگ بلندی توی مراسم بود،سونگمین دستاتو محکم توی دستاش فشرده بود درست قبل این که وارد بشید سونگمین دم گوشت چیزی رو زمزمه کرد«دختر خوبی باش»
و دستتو بیشتر فشرد با چشمای گرد شده بهش خیره شدی ولی حواسش بهت نبود و با لبخندی به دیگر مهمونا صحبت میکرد .
چشم همه رو بدنت بود و تو با یک لیوان نوشیدنی کنار دخترای دیگه میخندیدی. فکر کردی سونگمین متوجه این نشده چطور چشم همه رو پاهاته.
سونگمین از کسایی که باهاشوت حرف میزد عذر خواهی کرد و از کنارشون رفت و به سمت تو اومد دستاتو به قدری محکم گرفت که مطمعن بودی ردی رو دستات میزاره، تورو به سمت ماشین کشوند و درو باز کرد . «برو تو»تو گوشت غرید . تو متعجب و گیج شده بودی و متوجه اشتباهت نبودی.
«و.. ولی تو گفتی..... میتونم... بپوشم»
بهت نزدیک اومد و هوای سرد با نفس های گرمش مخلوط شده بود و بهت حس عجیبی داد.
«برو تو هr*زه»
اب دهنتو بخاطر چیزی که شنیدی قورت دادی.
کل راه صدایی از هیچ کدومتون در نیومد ، فقط صدای اروم ماشین بود.
سعی کردی از قیافش بفهمی چشه ولی هیچ نظری نداشتی.
«اعصبانی هستی؟ »اروم زمزمه کردی و در جواب«همم»ارومی گرفتی که بیشتر ترسوندت.
٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭
وقتی به خونه رسیدی بدون وفقه ای کفشتو در اوردی و قدم هاتو به سمت روشویی برداشتی و اون لحظه چیزی جز اینکه ارایشتو پاک کنی و بخوابی و امیدوار باشی سونگمین اعصبانیتش رو فراموش کنه نمیخواستی
فقط 3 قدم مونده بود که صدای اروم سونگمین گفت«وایستا».
ثابت وایستادی و به عقب چرخیدی میتونستی حضور سونگمین رو پشتت حس کنی .
انگشتاش به سمت گردنت اومدن و راه خودشونو به سمتت زیپت چرخوندن.
لباستو تا شونه هات اورد و.......
§اسمات در پی وی با درخواست در کامنت فرستاده میشه§
§پارت اسمات در پی وی§
٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭
اهنگ بلندی توی مراسم بود،سونگمین دستاتو محکم توی دستاش فشرده بود درست قبل این که وارد بشید سونگمین دم گوشت چیزی رو زمزمه کرد«دختر خوبی باش»
و دستتو بیشتر فشرد با چشمای گرد شده بهش خیره شدی ولی حواسش بهت نبود و با لبخندی به دیگر مهمونا صحبت میکرد .
چشم همه رو بدنت بود و تو با یک لیوان نوشیدنی کنار دخترای دیگه میخندیدی. فکر کردی سونگمین متوجه این نشده چطور چشم همه رو پاهاته.
سونگمین از کسایی که باهاشوت حرف میزد عذر خواهی کرد و از کنارشون رفت و به سمت تو اومد دستاتو به قدری محکم گرفت که مطمعن بودی ردی رو دستات میزاره، تورو به سمت ماشین کشوند و درو باز کرد . «برو تو»تو گوشت غرید . تو متعجب و گیج شده بودی و متوجه اشتباهت نبودی.
«و.. ولی تو گفتی..... میتونم... بپوشم»
بهت نزدیک اومد و هوای سرد با نفس های گرمش مخلوط شده بود و بهت حس عجیبی داد.
«برو تو هr*زه»
اب دهنتو بخاطر چیزی که شنیدی قورت دادی.
کل راه صدایی از هیچ کدومتون در نیومد ، فقط صدای اروم ماشین بود.
سعی کردی از قیافش بفهمی چشه ولی هیچ نظری نداشتی.
«اعصبانی هستی؟ »اروم زمزمه کردی و در جواب«همم»ارومی گرفتی که بیشتر ترسوندت.
٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭
وقتی به خونه رسیدی بدون وفقه ای کفشتو در اوردی و قدم هاتو به سمت روشویی برداشتی و اون لحظه چیزی جز اینکه ارایشتو پاک کنی و بخوابی و امیدوار باشی سونگمین اعصبانیتش رو فراموش کنه نمیخواستی
فقط 3 قدم مونده بود که صدای اروم سونگمین گفت«وایستا».
ثابت وایستادی و به عقب چرخیدی میتونستی حضور سونگمین رو پشتت حس کنی .
انگشتاش به سمت گردنت اومدن و راه خودشونو به سمتت زیپت چرخوندن.
لباستو تا شونه هات اورد و.......
§اسمات در پی وی با درخواست در کامنت فرستاده میشه§
۲۱.۲k
۰۲ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.