P12
P12
چشماشو باز کرد ولی نمیتونست تکون بخوره. تلاششو کرد ولی باز هم نتونست. حتی توان صحبت کردن رو هم نداشت. نمیفهمید چه اتفاقی افتاده ، تا اینکه با صدای پیرزنی احساس آرامش کرد: روح قوی ای داری الیزا.
الیزا اصلا متوجه منظور پیرزن نشد.
@ تو وقتی که به کتاب سفر میکنی، روحت استراحت نمیکنه، ولی بدنت چرا. باید یه ذره بخوابی.روحت الان خستس و تو هم کلی کار داری پس ......
بطری شیشه ی بزرگی از تو کیفش در آورد و جرعه ای از محتویات داخل آن را به الیزا داد. الیزا با خوردن اون شربت احساس سرزندگی کرد و از جاش بلند شد : ازتون ممنونم .
پیرزن لبخندی زد و ضربه ی آرومی به بازوی دختر زد : خواهش میکنم . کاری نکردم. آها راستی.....
بطری رو به دست الیزا داد و گفت: دخترم اینو باید بعد از هر سفرت بخوری که خسته نشی .
_ چشم ازتون ممنونم .
پیرزن چشمکی زد و ناپدید شد.
الیزا به مادرش زنگ زد و صبحانه اش رو خورد.
لباش رو تر کرد و به یاد بوسه ی کوتاهش با تهیونگ افتاد. ناخود آگاه لبخندی زد گفت : عشق در نگاه اول .
لباش رو پوشید و به سمت سرکارش دوید .......
این پارت خیلی مزخرف بود میدونم .
خیلیم دیر اومدم اینم میدونم .
حالم خوب نیست اصن .
ولی
اگه لایک و کامنت بزارین
خیلی حالم خوب میشه .
میشه لطفاً انیمه یا کیدراما بهم معرفی کنید ؟ خیلی حوصله ام سر رفته 😕
راستی این فیک یه ذره طولانی تره نسبت به بقیه . امیدوارم دوست داشته باشید.🥰💖
چشماشو باز کرد ولی نمیتونست تکون بخوره. تلاششو کرد ولی باز هم نتونست. حتی توان صحبت کردن رو هم نداشت. نمیفهمید چه اتفاقی افتاده ، تا اینکه با صدای پیرزنی احساس آرامش کرد: روح قوی ای داری الیزا.
الیزا اصلا متوجه منظور پیرزن نشد.
@ تو وقتی که به کتاب سفر میکنی، روحت استراحت نمیکنه، ولی بدنت چرا. باید یه ذره بخوابی.روحت الان خستس و تو هم کلی کار داری پس ......
بطری شیشه ی بزرگی از تو کیفش در آورد و جرعه ای از محتویات داخل آن را به الیزا داد. الیزا با خوردن اون شربت احساس سرزندگی کرد و از جاش بلند شد : ازتون ممنونم .
پیرزن لبخندی زد و ضربه ی آرومی به بازوی دختر زد : خواهش میکنم . کاری نکردم. آها راستی.....
بطری رو به دست الیزا داد و گفت: دخترم اینو باید بعد از هر سفرت بخوری که خسته نشی .
_ چشم ازتون ممنونم .
پیرزن چشمکی زد و ناپدید شد.
الیزا به مادرش زنگ زد و صبحانه اش رو خورد.
لباش رو تر کرد و به یاد بوسه ی کوتاهش با تهیونگ افتاد. ناخود آگاه لبخندی زد گفت : عشق در نگاه اول .
لباش رو پوشید و به سمت سرکارش دوید .......
این پارت خیلی مزخرف بود میدونم .
خیلیم دیر اومدم اینم میدونم .
حالم خوب نیست اصن .
ولی
اگه لایک و کامنت بزارین
خیلی حالم خوب میشه .
میشه لطفاً انیمه یا کیدراما بهم معرفی کنید ؟ خیلی حوصله ام سر رفته 😕
راستی این فیک یه ذره طولانی تره نسبت به بقیه . امیدوارم دوست داشته باشید.🥰💖
۹.۰k
۲۹ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.