می خواهم یه رمان جدید بزارم
اسمش : حقیقت
شیپ : شیت سوکوکو_سوکوکو_ال سوکوکو
نقش اصلی: آتسو _ اکو_دازای_چویا
خوب ی توضیح بدم
اینجا دازای اکو رو قبول کرده و آتسو و چویا باهم برادر ناتنی هستن
فلش بک :(۳ سالگی آتسوشی و ۶ سالگی چویا )
چویا : همش تقصیر من مرگ مادرم
این رو پدرم میگه اما مگه من خواستم من خواستم مادرم بمیره و من به دنیا بیام
مثل همیشه روی مبل نشسته بودم که یک دفعه یه زن جون با مو های سفید بلند با پدر آمدن داخل زن تا من رو دید
زن : اوو جک (پدر چویا) آقای چویا ایشونن
جک : بله پسر گل بابا
زن : سلام چویا من اسم من میراندا است
چویا : خوشبختم
میرا:وای چه ناز میدانی از این به بعد من مامانتم امیدوارم منو مثل مادر خودت بودنی
تا آمدم مخالفت کنم ی لبخند فرشته مانند زد که باعث آرامشم شد که بپزیرمش
چویا پرید بغل میراندا میراندا ی لبخند بزرگ زد
یک دفعه
آتسوشی : مامان (خیلی آرام)
ی پسر کوچولو که داشت به من نگاه می کرد
امیرا : امم چویا پسرم این پسر من است و برادر کوچیکتر تو آتسوشی
آتسوشی : اوهایو اونی چان
چویا آخ که این کوچولو نقدر ناز وکیوت که نگوووووووووو
میراندا : ما از این به بعد خانواده ایم
چویا دست آتسوشی رو گرفت : میشه من و آتسوشی تو ی اتاق باشم
آتسوشی : چشماش ستاره ای شد
میرا و جک : چرا که نه
🌛:تا پارت بعد 👋جانه
شیپ : شیت سوکوکو_سوکوکو_ال سوکوکو
نقش اصلی: آتسو _ اکو_دازای_چویا
خوب ی توضیح بدم
اینجا دازای اکو رو قبول کرده و آتسو و چویا باهم برادر ناتنی هستن
فلش بک :(۳ سالگی آتسوشی و ۶ سالگی چویا )
چویا : همش تقصیر من مرگ مادرم
این رو پدرم میگه اما مگه من خواستم من خواستم مادرم بمیره و من به دنیا بیام
مثل همیشه روی مبل نشسته بودم که یک دفعه یه زن جون با مو های سفید بلند با پدر آمدن داخل زن تا من رو دید
زن : اوو جک (پدر چویا) آقای چویا ایشونن
جک : بله پسر گل بابا
زن : سلام چویا من اسم من میراندا است
چویا : خوشبختم
میرا:وای چه ناز میدانی از این به بعد من مامانتم امیدوارم منو مثل مادر خودت بودنی
تا آمدم مخالفت کنم ی لبخند فرشته مانند زد که باعث آرامشم شد که بپزیرمش
چویا پرید بغل میراندا میراندا ی لبخند بزرگ زد
یک دفعه
آتسوشی : مامان (خیلی آرام)
ی پسر کوچولو که داشت به من نگاه می کرد
امیرا : امم چویا پسرم این پسر من است و برادر کوچیکتر تو آتسوشی
آتسوشی : اوهایو اونی چان
چویا آخ که این کوچولو نقدر ناز وکیوت که نگوووووووووو
میراندا : ما از این به بعد خانواده ایم
چویا دست آتسوشی رو گرفت : میشه من و آتسوشی تو ی اتاق باشم
آتسوشی : چشماش ستاره ای شد
میرا و جک : چرا که نه
🌛:تا پارت بعد 👋جانه
۴.۱k
۳۰ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.