Part"last
Part"last
_
بزور نفس میکشیدم
پلکام سنگین شده بود...
قراره اینجوری بمیرم؟...
قطره های اشک سمج کل صورتم رو خیس کرده بود
چند ضربه دیگه به در زدم که پلکام مهمون تاریکی شد
.
.
لگد های محکم به در میزد
بوی گاز کل موتور خونه رو گرفته بود
یه ضربه دو ضربه این کوفتی چرا باز نمیشه؟...
بار ۲۱ بود که داشت به در ضربه میزد...بالاخره با شتاب باز شد...دستش رو جلوی بینیش گرفت...وارد موتور خونه شد..
کوک:ا.ت.....ا.تتت
با صدای بلند اسمش رو فریاد میزد
جسم ریز دختر رو چند متر اونور تر دید سریع سمتش رفت و بغلش کرد
کوک:خواهش میکنم ا.ت...الان فرصتش نیست ...خواهش میکنم....
مداوم لب هاش رو به لباش شیرین دختر میرسوند و میبوسیدشون ...ا.ت رو سریع سمت اتاق بهداری برد و به آمبولانس زنگ زد
.
.
"محوطه بیمارستان"
_مین ا.ت ۱۷ ساله گاز گرفتگی...توی اتاق گیر افتاده..
سریع ببرید اورژانس...
به هیونگ برای بار هزارم زنگ زدم که جواب داد
کوک:هیونگ...
صدام میلرزید و اشک میریختم...
نمیخواستم از دستش بدم...
حداقل نه الان به بودنش نیاز دارم
یونگی:کوک خوبی چی شده..؟
کوک:ا.ت...ا.ت
دلش هری ریخت...چه بلایی سر خواهرش اومده بود؟
یونگی:ا.ت چی شده؟
کوک:سریع بیا بیمارستان نزدیک مدرسه...
..
دکتر داره نبضش میفته...
×دکتر ..بیمار داره میمیره...
صدای بوق دستگاه خطی که داشت به صافی میکشید...
روی زانو هاش افتاد...
داشت از دستش میداد؟..اونم به این زودی؟حتی وقتی سر اولین قرارشون نرفته بودن؟
دکتر چیکار کنیم؟
×۱۵۰ ژول شارژ کن
شارژ شد
÷دکتر داریم از دستش میدیم...
.......بوق....
..
به سرعت از روی تختش پرید..
این چه کابوسی بود ؟...
روی تخت چرخید و دختر بغل دستش رو بوسید...
_هومم.
کوک:بیدار شدی؟
_بازم داشتی کابوس میدیدی؟
کوک:دوران خیلی بدی بود!
_بانی من بهتر نیست بریم پیش دخترمون؟..
کوک:دخترم کجاست؟..
یه پایان غیر منتظره
شاید بپرسید که چی شد..
خب درواقع تمام اتفاق هایی که رخ داد توی فیک درواقع جوونی های ا.ت و کوک بوده و پارت آخر به زمان حالشون رسیده که کوک مرگ ا.ت رو به صورت کابوس دیده زیاد پایانش خوب نبود اما حمایت هاتون خیلی بهم امید میده🍓
.
_
بزور نفس میکشیدم
پلکام سنگین شده بود...
قراره اینجوری بمیرم؟...
قطره های اشک سمج کل صورتم رو خیس کرده بود
چند ضربه دیگه به در زدم که پلکام مهمون تاریکی شد
.
.
لگد های محکم به در میزد
بوی گاز کل موتور خونه رو گرفته بود
یه ضربه دو ضربه این کوفتی چرا باز نمیشه؟...
بار ۲۱ بود که داشت به در ضربه میزد...بالاخره با شتاب باز شد...دستش رو جلوی بینیش گرفت...وارد موتور خونه شد..
کوک:ا.ت.....ا.تتت
با صدای بلند اسمش رو فریاد میزد
جسم ریز دختر رو چند متر اونور تر دید سریع سمتش رفت و بغلش کرد
کوک:خواهش میکنم ا.ت...الان فرصتش نیست ...خواهش میکنم....
مداوم لب هاش رو به لباش شیرین دختر میرسوند و میبوسیدشون ...ا.ت رو سریع سمت اتاق بهداری برد و به آمبولانس زنگ زد
.
.
"محوطه بیمارستان"
_مین ا.ت ۱۷ ساله گاز گرفتگی...توی اتاق گیر افتاده..
سریع ببرید اورژانس...
به هیونگ برای بار هزارم زنگ زدم که جواب داد
کوک:هیونگ...
صدام میلرزید و اشک میریختم...
نمیخواستم از دستش بدم...
حداقل نه الان به بودنش نیاز دارم
یونگی:کوک خوبی چی شده..؟
کوک:ا.ت...ا.ت
دلش هری ریخت...چه بلایی سر خواهرش اومده بود؟
یونگی:ا.ت چی شده؟
کوک:سریع بیا بیمارستان نزدیک مدرسه...
..
دکتر داره نبضش میفته...
×دکتر ..بیمار داره میمیره...
صدای بوق دستگاه خطی که داشت به صافی میکشید...
روی زانو هاش افتاد...
داشت از دستش میداد؟..اونم به این زودی؟حتی وقتی سر اولین قرارشون نرفته بودن؟
دکتر چیکار کنیم؟
×۱۵۰ ژول شارژ کن
شارژ شد
÷دکتر داریم از دستش میدیم...
.......بوق....
..
به سرعت از روی تختش پرید..
این چه کابوسی بود ؟...
روی تخت چرخید و دختر بغل دستش رو بوسید...
_هومم.
کوک:بیدار شدی؟
_بازم داشتی کابوس میدیدی؟
کوک:دوران خیلی بدی بود!
_بانی من بهتر نیست بریم پیش دخترمون؟..
کوک:دخترم کجاست؟..
یه پایان غیر منتظره
شاید بپرسید که چی شد..
خب درواقع تمام اتفاق هایی که رخ داد توی فیک درواقع جوونی های ا.ت و کوک بوده و پارت آخر به زمان حالشون رسیده که کوک مرگ ا.ت رو به صورت کابوس دیده زیاد پایانش خوب نبود اما حمایت هاتون خیلی بهم امید میده🍓
.
۱۳.۸k
۰۶ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.