♡شروع مجدد پارت۵♡
ات: چشمام و باز کردم دیدم کوک تهیونگ و میا نشستن جلوم میا : ا بهوش اومدی دختر زهره ترکمون کردی ات: کردی ؟ مگه مامان بابام هم فهمیدن؟ میا: نه جانگ کوک و تهونگ منظورم بود ات: ببخشید ولی اگه به خاطر شما دوتا نبود من الان اینجا نبودم کوکی: واسه ی همینه اینجاییم ات: خوب بهوش اومدم برین کوکی و تهیونگ رفتن میا: دختر جانگ کوک تا بیمارستان نگرانت بود چرا اینجوری کردی ا زشته ات: تو چرا راشون دادی اه پرستار: خوب خانم ات ما دندون شمارو برسی کردم اینقدر محکمن دندوناتون والا منم شک کردم ولی خوب خداروشکر هیچ اسیبی نرسیده بهتون فقط باید چند روز غذا های مقوی بخورین تا انرژی بگیرین ات: مرسی
خونه:
بابا: ات دخترم کجا بودی ات: هیچی بابا میرم تو اتاقم استراحت کنم بابا : باش ولی امروز مهمون داریم ات: کیه؟؟ بابا: خانواده ی کیم ، جئون، تنتوس( میا) من : بابا چرا خانواده ی جئون و کیم دعوتشون کردی بابا: چون باباهاشون دوستای منن و ماماناشون دوستای مامانت من : باشع بابا اه رفتم تو اتاق یعنی مگه بد تر از اینم می شد اهههههههههه
شب:
مامان: ات ات ات ات من: چیه مامان مامان: بلند شد یک ساعت دیگه مهمون ها میرسن ها من: باشه بابا رفتم حموم تا خواب از سرم بپره ارایش کمی کردم و لباس پوشیدم (عکس شو میزارم) و رفتم کمک مامان و نیم ساعت بعد رسیدن
دینگ دینگ
پایان💟
خونه:
بابا: ات دخترم کجا بودی ات: هیچی بابا میرم تو اتاقم استراحت کنم بابا : باش ولی امروز مهمون داریم ات: کیه؟؟ بابا: خانواده ی کیم ، جئون، تنتوس( میا) من : بابا چرا خانواده ی جئون و کیم دعوتشون کردی بابا: چون باباهاشون دوستای منن و ماماناشون دوستای مامانت من : باشع بابا اه رفتم تو اتاق یعنی مگه بد تر از اینم می شد اهههههههههه
شب:
مامان: ات ات ات ات من: چیه مامان مامان: بلند شد یک ساعت دیگه مهمون ها میرسن ها من: باشه بابا رفتم حموم تا خواب از سرم بپره ارایش کمی کردم و لباس پوشیدم (عکس شو میزارم) و رفتم کمک مامان و نیم ساعت بعد رسیدن
دینگ دینگ
پایان💟
۲۵.۷k
۱۹ خرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.