چندپارتی جونگ کوک
چندپارتی جونگ کوک
بخاطر یه هر.زه......؟
پارت۳
سوهی ویو:
که یهو یه زن اومد تو نمیشناختمش
جی هیون:عشقم چراداری برای یه هرز.ه وقتتو طلف میکنی بیا بریم دیگه
اونا رفتن... هیچی برام مهم نبود کاری نداشتم که رفتن و نشستم همونجا انقد گریه کردم که اومدن بهم
آرام بخش زدن....چند ساعت بعد بیدار شدم که گفتن باید ۱هفته همینجا بمونم ته کامل حالن خوب بشه
چند ساعت بعد با یه برگه طلاق اومده بود تو و منم اونو امضا کردم و جدا شدیم(چقد راحت😐🤣)
فلش بک یه یه هفته بعد:
سوهی ویو:
امروز از بیمارستان مرخص شد و رفتم خونه که وقتی رسیدم یه دعوت نامه گذاشته بودن لایه در
بازش که کردم نمیدونستم چه واکنشی نشون بدم کارت دعوت به عروسی جونگ کوک و اون زنش
اوکی من حالم خوبه...امشبههههه...وات؟
سریع رفتم بیرون و دنبال یه لباس باز گشتم چون میدونم حرصش در میاد البته که براش مهم نیست
که یه لباسو دیدم و رفتم گرفتمش....برگشتم خونه و یکم غذا خوردم و رفتم حموم
اومدم حاضر شدم.... یه ارایش غلیظ کردم و حاضرشدم و به سمت تالار حرکت کردم.....
جونگ کوک ویو:
تو تالار بودیم که دیدم سوهی هم اینجاست با یه لباس بازو ارایش غلیظ هم برام مهم بود هم نه
که رفت یه جا نشست که اکس جی هیون رفت پیشش(ماشالا جی هیون هیچی رو از کوک قایم نکرده😐)
و باهم گرم گرفتن
سوهی ویو:
این پسره که انگار آکی اون هرزس خیلی بچه پاک و کیوتیه اسمش بیونگ هوعه
انگار ازش خوشم اومده بود که....
بیونگ هو:راستش سوهی ازت خیلی خوشم اومده و فکنم تو همین چند ساعت عاشقت شدم میشه باهام ازدواج کنی؟
راستش منم خیلی خیلی ازش خوشم میومد و یجورایی عشق درنگاه اول بود
پس قبول کردم و شمارشو ازش گرفتم
فلش بک به چند ماه بعد:
سوهی ویو؛
چند ماه از اون ماجرا میگذره و با بیونگ هو ازدواج کردم و انگار حاملم و میخوام امروز بهش بگم
رفتم خونه رو تزیئن کردم و وسایلو چیدم و خودمم آماده شدم که بیونگ هو هم اومد
بیونگ هو:سلام عشقم
سوهی:سلام چاگی میگم یه چیز برات دارم....
جعبه رو بهش دادم و با دیدنش برق تو چشاش معلوم بود و اومد بغلم کرد
شامو خوردیمو رفتیم خوابیدیم
چندسال بعد:
خب ما بچه دار شدیمو یه پسر به اسم دای هیون و از لون به بعد زندگیم خیلی بهتر شد و الان خیلی خوشحالم🙂
اسلاید اول:لباس سوهی برای عروسی
اسلاید دوم:بیونگ هو
اسلاید سوم:دای هیون
THE END
امیدوارم خوشتون اومده باشه🙂
بخاطر یه هر.زه......؟
پارت۳
سوهی ویو:
که یهو یه زن اومد تو نمیشناختمش
جی هیون:عشقم چراداری برای یه هرز.ه وقتتو طلف میکنی بیا بریم دیگه
اونا رفتن... هیچی برام مهم نبود کاری نداشتم که رفتن و نشستم همونجا انقد گریه کردم که اومدن بهم
آرام بخش زدن....چند ساعت بعد بیدار شدم که گفتن باید ۱هفته همینجا بمونم ته کامل حالن خوب بشه
چند ساعت بعد با یه برگه طلاق اومده بود تو و منم اونو امضا کردم و جدا شدیم(چقد راحت😐🤣)
فلش بک یه یه هفته بعد:
سوهی ویو:
امروز از بیمارستان مرخص شد و رفتم خونه که وقتی رسیدم یه دعوت نامه گذاشته بودن لایه در
بازش که کردم نمیدونستم چه واکنشی نشون بدم کارت دعوت به عروسی جونگ کوک و اون زنش
اوکی من حالم خوبه...امشبههههه...وات؟
سریع رفتم بیرون و دنبال یه لباس باز گشتم چون میدونم حرصش در میاد البته که براش مهم نیست
که یه لباسو دیدم و رفتم گرفتمش....برگشتم خونه و یکم غذا خوردم و رفتم حموم
اومدم حاضر شدم.... یه ارایش غلیظ کردم و حاضرشدم و به سمت تالار حرکت کردم.....
جونگ کوک ویو:
تو تالار بودیم که دیدم سوهی هم اینجاست با یه لباس بازو ارایش غلیظ هم برام مهم بود هم نه
که رفت یه جا نشست که اکس جی هیون رفت پیشش(ماشالا جی هیون هیچی رو از کوک قایم نکرده😐)
و باهم گرم گرفتن
سوهی ویو:
این پسره که انگار آکی اون هرزس خیلی بچه پاک و کیوتیه اسمش بیونگ هوعه
انگار ازش خوشم اومده بود که....
بیونگ هو:راستش سوهی ازت خیلی خوشم اومده و فکنم تو همین چند ساعت عاشقت شدم میشه باهام ازدواج کنی؟
راستش منم خیلی خیلی ازش خوشم میومد و یجورایی عشق درنگاه اول بود
پس قبول کردم و شمارشو ازش گرفتم
فلش بک به چند ماه بعد:
سوهی ویو؛
چند ماه از اون ماجرا میگذره و با بیونگ هو ازدواج کردم و انگار حاملم و میخوام امروز بهش بگم
رفتم خونه رو تزیئن کردم و وسایلو چیدم و خودمم آماده شدم که بیونگ هو هم اومد
بیونگ هو:سلام عشقم
سوهی:سلام چاگی میگم یه چیز برات دارم....
جعبه رو بهش دادم و با دیدنش برق تو چشاش معلوم بود و اومد بغلم کرد
شامو خوردیمو رفتیم خوابیدیم
چندسال بعد:
خب ما بچه دار شدیمو یه پسر به اسم دای هیون و از لون به بعد زندگیم خیلی بهتر شد و الان خیلی خوشحالم🙂
اسلاید اول:لباس سوهی برای عروسی
اسلاید دوم:بیونگ هو
اسلاید سوم:دای هیون
THE END
امیدوارم خوشتون اومده باشه🙂
۹.۸k
۱۹ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.