گس لایتر/پارت ۸
از زبان جونگکوک:
توی راه حرفایی که قرار بود به بایول بگم و با خودم مرور کردم...باید حواسم به کلماتم باشه...نه خیلی فانتزی و غیر واقعی...و نه سرد و بی احساس...ابراز علاقه برای من کار دشواریه!...همیشه برام مثل یه چالش بوده...خیلی تلاش کردم از طریق فیلم،کتاب و تماشای همکلاسیای در هر حال عشق بازی یاد بگیرم...اما...من هرگز عاشق نشدم!...و این حقیقت محضه!...حالا...باید ب بهترین نحو تظاهر کنم...تا باورم کنه...بلاخره رسیدم به عمارتشون... جلوی در توقف کردم...به بایول زنگ زدم...گفتم:خانم ایم ممکنه تشریف بیارید دم در؟
بایول: بله...با کمال میل
بعد از دو یا سه دقیقه بیرون اومد...
تا جاییکه شناختمش...زیاد اهل تجملات نیست...لباسی که پوشیده بود ساده بود...اما ب همون اندازه شیک و با اصالت!...و مشکی رنگ...رنگ مورد علاقم
از زبان بایول:
سوار ماشین شدم...بهم سلام کرد...مثل همیشه با روی خوش بهش جواب دادم...گفت: ببینم...تو میدونستی از رنگ مشکی خیلی خوشم میاد؟
بایول: نه...چطور؟!
جونگکوک: لباست...خیلی زیباس...مشکیه....من عاشق رنگ مشکی ام!
بایول: مچکرم...خوشحالم ک پسندیدی...میگم...جونگکوک؟
جونگکوک: بله؟
بایول: یه سوال ذهنمو مشغول کرده
جونگکوک: چی؟
بایول: چرا به ندرت لبخند میزنی؟...فک نمیکنی اگه همین حرفاتو با لبخند بگی دل نشین تر میشی؟
جونگکوک: اینطور فک میکنی؟
بایول: البته
جونگکوک: باشه...تلاشمو میکنم
بایول: الان لبخند بزن...بعد حرکت کن
با زحمت لبش رو به تبسم باز کرد...اما کمرنگ بود و مصنوعی...پرسید: خوبه؟
بایول: گرچه از ته دلت نبود...اما برای بار اول خیلی هم بد نبود
از زبان جونگکوک:
توی راه ب حرفاش فک میکردم...درست میگفت...باید سعی کنم بیشتر لبخند بزنم...لبخند تاثیر بیشتری ب کلامم میبخشه...گاهی باید خیلی جدی باشم تا حرفم به ذهنش نفوذ کنه...اما گاهی هم باید چهره ی معصومانه ای داشته باشم...نباید فراموش کنم...ادما پشت همین نقاباس که پنهان میشن...گرچه غرق تاریکیم و چهره حقیقیم عاری از هر گونه احساسه... اما...هرگز اجازه نمیدم چهره پشت این نقاب های دروغین رو ببینه!...رسیدیم جلوی سینما...نگاه اجمالی بهش انداختم...گفتم: خب...رسیدیم
نگاهی به اطراف انداخت...گفت: سینما؟!
جونگکوک: مشکلی داره؟
بایول: نه نه...اما...طوری که صبح پشت تلفن صحبت میکردی...طور دیگه ای فک میکردم
جونگکوک: زود قضاوت نکن...بیا بریم...شاید فیلمشو دوس داشتی
بایول: باشه
توی راه حرفایی که قرار بود به بایول بگم و با خودم مرور کردم...باید حواسم به کلماتم باشه...نه خیلی فانتزی و غیر واقعی...و نه سرد و بی احساس...ابراز علاقه برای من کار دشواریه!...همیشه برام مثل یه چالش بوده...خیلی تلاش کردم از طریق فیلم،کتاب و تماشای همکلاسیای در هر حال عشق بازی یاد بگیرم...اما...من هرگز عاشق نشدم!...و این حقیقت محضه!...حالا...باید ب بهترین نحو تظاهر کنم...تا باورم کنه...بلاخره رسیدم به عمارتشون... جلوی در توقف کردم...به بایول زنگ زدم...گفتم:خانم ایم ممکنه تشریف بیارید دم در؟
بایول: بله...با کمال میل
بعد از دو یا سه دقیقه بیرون اومد...
تا جاییکه شناختمش...زیاد اهل تجملات نیست...لباسی که پوشیده بود ساده بود...اما ب همون اندازه شیک و با اصالت!...و مشکی رنگ...رنگ مورد علاقم
از زبان بایول:
سوار ماشین شدم...بهم سلام کرد...مثل همیشه با روی خوش بهش جواب دادم...گفت: ببینم...تو میدونستی از رنگ مشکی خیلی خوشم میاد؟
بایول: نه...چطور؟!
جونگکوک: لباست...خیلی زیباس...مشکیه....من عاشق رنگ مشکی ام!
بایول: مچکرم...خوشحالم ک پسندیدی...میگم...جونگکوک؟
جونگکوک: بله؟
بایول: یه سوال ذهنمو مشغول کرده
جونگکوک: چی؟
بایول: چرا به ندرت لبخند میزنی؟...فک نمیکنی اگه همین حرفاتو با لبخند بگی دل نشین تر میشی؟
جونگکوک: اینطور فک میکنی؟
بایول: البته
جونگکوک: باشه...تلاشمو میکنم
بایول: الان لبخند بزن...بعد حرکت کن
با زحمت لبش رو به تبسم باز کرد...اما کمرنگ بود و مصنوعی...پرسید: خوبه؟
بایول: گرچه از ته دلت نبود...اما برای بار اول خیلی هم بد نبود
از زبان جونگکوک:
توی راه ب حرفاش فک میکردم...درست میگفت...باید سعی کنم بیشتر لبخند بزنم...لبخند تاثیر بیشتری ب کلامم میبخشه...گاهی باید خیلی جدی باشم تا حرفم به ذهنش نفوذ کنه...اما گاهی هم باید چهره ی معصومانه ای داشته باشم...نباید فراموش کنم...ادما پشت همین نقاباس که پنهان میشن...گرچه غرق تاریکیم و چهره حقیقیم عاری از هر گونه احساسه... اما...هرگز اجازه نمیدم چهره پشت این نقاب های دروغین رو ببینه!...رسیدیم جلوی سینما...نگاه اجمالی بهش انداختم...گفتم: خب...رسیدیم
نگاهی به اطراف انداخت...گفت: سینما؟!
جونگکوک: مشکلی داره؟
بایول: نه نه...اما...طوری که صبح پشت تلفن صحبت میکردی...طور دیگه ای فک میکردم
جونگکوک: زود قضاوت نکن...بیا بریم...شاید فیلمشو دوس داشتی
بایول: باشه
۱۷.۵k
۳۱ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.