☆͜͡𝓱𝓮 𝔀𝓪𝓼 𝔂𝓸𝓾𝓻 𝓬𝓸𝓾𝓼𝓲𝓷 𝓾𝓷𝓽𝓲𝓷ঔৣ͡ ͜
☆͜͡𝓱𝓮 𝔀𝓪𝓼 𝔂𝓸𝓾𝓻 𝓬𝓸𝓾𝓼𝓲𝓷 𝓾𝓷𝓽𝓲𝓷ঔৣ͡ ͜
☆͜͡part_²³ঔৣ͡ ͜
جونگکوک: باش پس ساعت یک بیا پایین
ات: باشه برو
جونگکوک: باش
رفت پایین منم بلند شدم و رفتم دستشویی و کارهای لازم و انجام دادم اومدم لباس پوشیدم و رفتم پایین جونگکوک دور آشپزی بود یک لحظه حرف های مامانم اومد تو ذهنم بچه دوست دارم ولی زوده ما تازه چند روزه ازدواج کردیم
ات: زود گشنمه
جونگکوک: گفتم ساعت یک
ات: اوفف باشه
رفتم نشستم و یه فیلم زدم تا غذا اماده شه فیلم ببینم
۱ساعت بعد
ات: اوففف... آماده شد
جونگکوک: آره تمام شد
ات: وایییی
جونگکوک: بشین
ات: باشه
نشستم و یکم از غذا خوردم
ات: یاااا..... واقعا خوشمزس
جونگکوک: خواهش میکنم
شروع کردیم خوردن من خیلی خوردم دیگه ترکیدم واقعا خوشمزه بود و بعدشم خواستم به کوک بگم میرم بار
ات: جونگکوک
جونگکوک: هوم
ات: امشب با دوستام می خوام برم بار
جونگکوک: منم همینطور
ات: بیا باهم بریم چطوره
جونگکوک: باشه پس باهم بریم
ات: باشه پس ساعت 8 آماده باش
جونگکوک: باش
دیگه یکم فیلم دیدیم و بعدش من بلند شدم رفتم تو اتاق و یکم خوابیدم
۲ساعت بعد
جونگکوک ویو
وقتی ات رفت بخوابه منم رفتم لباس عوض کردم و رفتم بیرون که گوشیم زنگ خورد
جونگکوک: الو
نامجون: جونگکوک
جونگکوک:چیشده
نامجون: زود بیا انبار
جونگکوک: چیشده خب
نامجون: جاسوس پیدا کردیم
جونگکوک: جاسوس
نامجون: آره
جونگکوک: الان میام(عصبی)
کی تونسته بیاد تو باند من و جاسوسی کنه زود سوار ماشین شدم و رفتم سمت انبار چطور ممکنه باید بکشمش حتما میکشمش اما با عذاب(نیشخند)
☆͜͡part_²³ঔৣ͡ ͜
جونگکوک: باش پس ساعت یک بیا پایین
ات: باشه برو
جونگکوک: باش
رفت پایین منم بلند شدم و رفتم دستشویی و کارهای لازم و انجام دادم اومدم لباس پوشیدم و رفتم پایین جونگکوک دور آشپزی بود یک لحظه حرف های مامانم اومد تو ذهنم بچه دوست دارم ولی زوده ما تازه چند روزه ازدواج کردیم
ات: زود گشنمه
جونگکوک: گفتم ساعت یک
ات: اوفف باشه
رفتم نشستم و یه فیلم زدم تا غذا اماده شه فیلم ببینم
۱ساعت بعد
ات: اوففف... آماده شد
جونگکوک: آره تمام شد
ات: وایییی
جونگکوک: بشین
ات: باشه
نشستم و یکم از غذا خوردم
ات: یاااا..... واقعا خوشمزس
جونگکوک: خواهش میکنم
شروع کردیم خوردن من خیلی خوردم دیگه ترکیدم واقعا خوشمزه بود و بعدشم خواستم به کوک بگم میرم بار
ات: جونگکوک
جونگکوک: هوم
ات: امشب با دوستام می خوام برم بار
جونگکوک: منم همینطور
ات: بیا باهم بریم چطوره
جونگکوک: باشه پس باهم بریم
ات: باشه پس ساعت 8 آماده باش
جونگکوک: باش
دیگه یکم فیلم دیدیم و بعدش من بلند شدم رفتم تو اتاق و یکم خوابیدم
۲ساعت بعد
جونگکوک ویو
وقتی ات رفت بخوابه منم رفتم لباس عوض کردم و رفتم بیرون که گوشیم زنگ خورد
جونگکوک: الو
نامجون: جونگکوک
جونگکوک:چیشده
نامجون: زود بیا انبار
جونگکوک: چیشده خب
نامجون: جاسوس پیدا کردیم
جونگکوک: جاسوس
نامجون: آره
جونگکوک: الان میام(عصبی)
کی تونسته بیاد تو باند من و جاسوسی کنه زود سوار ماشین شدم و رفتم سمت انبار چطور ممکنه باید بکشمش حتما میکشمش اما با عذاب(نیشخند)
۱۳.۱k
۰۳ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.