وانشات تهیونگ
پارت8 blackpinkfictions
...سوهو رفت منم رفتم سمت اتاقم
.حالا که جنی نبود اتاق خالی تر از هر وقتی بود
بهش بیام دادم- بی معرفت داری میری به من نمیگی؟
گوشیمو خاموش کردم کتمو دراوردم و زل زدم به لپتاپم این ...پروژه کوفتی باید زودتر تموم شه
از اتاق زدم بیرون و رفتم سمت آبدارخونه آقای چت هم امروز نبود... بر خلاف بیرون امروز شرکت خلوت بود و تو بخش ما چند تا کارمند بیشتر نبودن دو تا قهوه ریختم و اوردم تو اتاق ... یهو چشمم خورد به جای خالی جنی،من برا اونم قهوه اورده ...بودم
.عیبی نداره
. نشستم پشت میز که در زده شد
+بله
-منم
کیم تهیونگ بود
+بفرمایین
وارد اتاق شد و اومد نشست روبروم،یه نگا به قهوه ها کرد...
منتظر کسی بودی لیسا؟
نه به اینکه بعضی وقتا جمع میبست منو نه به الان که داره به ...اسمم صدا میکنه لااقل بگو لیسا شی
نگاهم و که دید- اه خب همکاریم الان اگه دوست نداشته باشی .اسم .کوچیکتو صدا نمیکنم
با جدیت رو بهش گفتم- من مشکلی ندارم ولی بهتره به یه اسم صدام کنید اصلا دوست ندارم که با عناوین مختلف مورد خطاب قرار ...بگیرم
..با تعجب نگام کرد- حس میکنم من زیر دستتم
با حالت خودش بهش نگا کردم- نکنه فکر میکنین من زیر دستتونم؟
ما الان داریم با هم برای یه پروژه همکاری میکنیم و چیزی بیشتر از یه همکار نیستیم،من برای پدرتون کار میکنم و از .ایشون حقوق میگیرم
دوباره نگاهش عوض شد و پوزخندی زد- این پروژه مال کنه و ما مثل همکار نیستیم من فقط کمکت میکنم که خرابش نکنی،در ضمن پول این پروژه رو من میدم فکر نمیکردم بانوی باهوشی ..مثل شما اینو ندونه
.رسماً بهم تیکه انداخته بود
لبخند زورکی ای زدم- مشکلی نداره که بعضی چیزا از یاد برن ولی این مسائل به زیردستت و رئیس بودن مربوط نمیشن تهیونگ شی،درست نمیگم؟
...بلند شد اومد جلوم
این داره چیکا میکنه...؟
پوزخندی زد- به وی فکر میکنی؟اینکه بخوام جذبت بشم؟فک .نکن با این کارا میتونی خامم کنی دختر جون
عصابم به هم ریخت پیش خودش چی فکر میکرد
آروم باش لیسا نباید به هم بریزی اون همینو میخواد که تورو ..عصبانی کنه
درسته خام من نمیشین چون گل اطرافتون دخترای خوشگل تر .هست برای همین سعی نمیکنم اینکار رو کنم
لبخند دختر کشی زد- نه،خوشم اومد... به نظر به پست آدم ...جالبی خوردم.. خب کافیه دیگه بریم سر پروژه
این پسره عجب بوی ناآشنایی داشت ...حس میکنم نمیتونم هیچوقت کشفش کنم... و این باعث میشد برای من جذابتر ...باشه
...شروع کرد به توضیح راجب پروژه اینقدر قشنگ صحبت میکرد و توضیح میداد که انگار برای اینکار ...به نیا اومده
بعد تموم شدن حرفاش بهم گفت- امروز چیزایی که گفتم و در نظر بگیر و فایلشو برام ایمیل کن.. اشکالی رو بررسی میکنم
..باشه ای گفتم و از اتاق رفت بیرون
یه نگا به قهوه ها کردم که حالا سرد شده بود و کلا یادم رفته ...بود بخورم
عصابم ریخت به هم هر وقت کافئینم کم میشد سرم درد ..میگرفت و این اعتیاد من به کافئین رو نشون میداد
ساعت 9 شب شده بود و من کل روز خسته بودم و بازم چیزی نخورده بودم چرا کیکی که ظهر خورده بودم...از گرسنگی داشتم ..نابود میشدم
... به هوسوک زنگ زدم... بر نمیداشت لعنتی
حاضر شدم من چقدر تو شرکت کننده بودم و زمان از دستم در رفته ...بود
اتاق آقای کیم خاموش بود،نشون میداد رفته... پس کی جاش تو ..شرکته؟خودم جواب خودمو دادم معلومه کیم تهیونگ تا الان تو شرکت مونده بود ولی کدوم اتاق بود؟
اتاق تهه سالن توجهمو جلب کرد
رفتم و در زدم ولی کسی جواب ...نداد دوباره در زدم باز هم کسی جواب نداد
درو با احتیاط باز کردم... یه نفر پشت میز خوابش برده بود...
...درسته کیم تهیونگ سر کار خوابش برده
لایک_فالو_کامنتیادتون نره
...سوهو رفت منم رفتم سمت اتاقم
.حالا که جنی نبود اتاق خالی تر از هر وقتی بود
بهش بیام دادم- بی معرفت داری میری به من نمیگی؟
گوشیمو خاموش کردم کتمو دراوردم و زل زدم به لپتاپم این ...پروژه کوفتی باید زودتر تموم شه
از اتاق زدم بیرون و رفتم سمت آبدارخونه آقای چت هم امروز نبود... بر خلاف بیرون امروز شرکت خلوت بود و تو بخش ما چند تا کارمند بیشتر نبودن دو تا قهوه ریختم و اوردم تو اتاق ... یهو چشمم خورد به جای خالی جنی،من برا اونم قهوه اورده ...بودم
.عیبی نداره
. نشستم پشت میز که در زده شد
+بله
-منم
کیم تهیونگ بود
+بفرمایین
وارد اتاق شد و اومد نشست روبروم،یه نگا به قهوه ها کرد...
منتظر کسی بودی لیسا؟
نه به اینکه بعضی وقتا جمع میبست منو نه به الان که داره به ...اسمم صدا میکنه لااقل بگو لیسا شی
نگاهم و که دید- اه خب همکاریم الان اگه دوست نداشته باشی .اسم .کوچیکتو صدا نمیکنم
با جدیت رو بهش گفتم- من مشکلی ندارم ولی بهتره به یه اسم صدام کنید اصلا دوست ندارم که با عناوین مختلف مورد خطاب قرار ...بگیرم
..با تعجب نگام کرد- حس میکنم من زیر دستتم
با حالت خودش بهش نگا کردم- نکنه فکر میکنین من زیر دستتونم؟
ما الان داریم با هم برای یه پروژه همکاری میکنیم و چیزی بیشتر از یه همکار نیستیم،من برای پدرتون کار میکنم و از .ایشون حقوق میگیرم
دوباره نگاهش عوض شد و پوزخندی زد- این پروژه مال کنه و ما مثل همکار نیستیم من فقط کمکت میکنم که خرابش نکنی،در ضمن پول این پروژه رو من میدم فکر نمیکردم بانوی باهوشی ..مثل شما اینو ندونه
.رسماً بهم تیکه انداخته بود
لبخند زورکی ای زدم- مشکلی نداره که بعضی چیزا از یاد برن ولی این مسائل به زیردستت و رئیس بودن مربوط نمیشن تهیونگ شی،درست نمیگم؟
...بلند شد اومد جلوم
این داره چیکا میکنه...؟
پوزخندی زد- به وی فکر میکنی؟اینکه بخوام جذبت بشم؟فک .نکن با این کارا میتونی خامم کنی دختر جون
عصابم به هم ریخت پیش خودش چی فکر میکرد
آروم باش لیسا نباید به هم بریزی اون همینو میخواد که تورو ..عصبانی کنه
درسته خام من نمیشین چون گل اطرافتون دخترای خوشگل تر .هست برای همین سعی نمیکنم اینکار رو کنم
لبخند دختر کشی زد- نه،خوشم اومد... به نظر به پست آدم ...جالبی خوردم.. خب کافیه دیگه بریم سر پروژه
این پسره عجب بوی ناآشنایی داشت ...حس میکنم نمیتونم هیچوقت کشفش کنم... و این باعث میشد برای من جذابتر ...باشه
...شروع کرد به توضیح راجب پروژه اینقدر قشنگ صحبت میکرد و توضیح میداد که انگار برای اینکار ...به نیا اومده
بعد تموم شدن حرفاش بهم گفت- امروز چیزایی که گفتم و در نظر بگیر و فایلشو برام ایمیل کن.. اشکالی رو بررسی میکنم
..باشه ای گفتم و از اتاق رفت بیرون
یه نگا به قهوه ها کردم که حالا سرد شده بود و کلا یادم رفته ...بود بخورم
عصابم ریخت به هم هر وقت کافئینم کم میشد سرم درد ..میگرفت و این اعتیاد من به کافئین رو نشون میداد
ساعت 9 شب شده بود و من کل روز خسته بودم و بازم چیزی نخورده بودم چرا کیکی که ظهر خورده بودم...از گرسنگی داشتم ..نابود میشدم
... به هوسوک زنگ زدم... بر نمیداشت لعنتی
حاضر شدم من چقدر تو شرکت کننده بودم و زمان از دستم در رفته ...بود
اتاق آقای کیم خاموش بود،نشون میداد رفته... پس کی جاش تو ..شرکته؟خودم جواب خودمو دادم معلومه کیم تهیونگ تا الان تو شرکت مونده بود ولی کدوم اتاق بود؟
اتاق تهه سالن توجهمو جلب کرد
رفتم و در زدم ولی کسی جواب ...نداد دوباره در زدم باز هم کسی جواب نداد
درو با احتیاط باز کردم... یه نفر پشت میز خوابش برده بود...
...درسته کیم تهیونگ سر کار خوابش برده
لایک_فالو_کامنتیادتون نره
۵۰.۸k
۲۶ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.