پارت((((((۱۸))))
جیمین: کجا؟!
بهش نامه ای که داشتم و دادم
ا.ت: انگار کسی که شمارو به این وضع انداخته راه حلش اینجاس تو......
جیمین: من میدونم کیه
ا.ت: ت......تو میدونی کیه!!!؟؟
جیمین: اون می خواست نجاتمون بده ولی کش.تنش
ا.ت: کش.تنش!!!؟؟ چطوری!!
جیمین: من.........نمیدونم ولی اونو همون کسایی کشتن که مارو هنوز اینجا زندونی کردن و شوگا رو هم.........
لبش و گاز گرفت و چشماش رو بست
ای شین حر.وم.زا.ده
خیلی دوست داشتم گردنشو بشکنم با همین دستام
ا.ت: نگران نباش نجاتتون میدم(لبخند)
جیمین: (لبخند)
ا.ت: اون کسی که این هارو نوشته هم دکتر بوده نه؟!
جیمین: اره اتاقش هم همین جاهاست
ا.ت: واقعا؟!!! پس منو میتونی ببری اونجا؟
جیمین: اره ولی خطرناکه
ا.ت: منو ببر اونجا
جیمین: باشه
............... من مواظبتم نگران نباش بیا بریم
دنبالش راه افتادم آروم میرفتیم و اگه صدایی میشنیدیم قایم میشدیم
روبروی اتاقی وایسادیم
جیمین در و باز کرد و داخل شد
جیمین: نمیدونم چرا می خواستی بیای اینجا ولی بهتره زود کارتو تموم کنی اگه برادرام بفهمن هم برای تو و هم برای من بد میشه
هی چشم میچرخوندم تا چیزی پیدا کنم
داشتم میگشتم که عکسی توجهمو جلب کرد
پدری که دختر کوچولوش رو بغل کرده بود و با عشق تمام بهش نگاه میکرد
ولی اون عکس یه چیز عجیبی داشت
اون بچه .............من بودم
بهش نامه ای که داشتم و دادم
ا.ت: انگار کسی که شمارو به این وضع انداخته راه حلش اینجاس تو......
جیمین: من میدونم کیه
ا.ت: ت......تو میدونی کیه!!!؟؟
جیمین: اون می خواست نجاتمون بده ولی کش.تنش
ا.ت: کش.تنش!!!؟؟ چطوری!!
جیمین: من.........نمیدونم ولی اونو همون کسایی کشتن که مارو هنوز اینجا زندونی کردن و شوگا رو هم.........
لبش و گاز گرفت و چشماش رو بست
ای شین حر.وم.زا.ده
خیلی دوست داشتم گردنشو بشکنم با همین دستام
ا.ت: نگران نباش نجاتتون میدم(لبخند)
جیمین: (لبخند)
ا.ت: اون کسی که این هارو نوشته هم دکتر بوده نه؟!
جیمین: اره اتاقش هم همین جاهاست
ا.ت: واقعا؟!!! پس منو میتونی ببری اونجا؟
جیمین: اره ولی خطرناکه
ا.ت: منو ببر اونجا
جیمین: باشه
............... من مواظبتم نگران نباش بیا بریم
دنبالش راه افتادم آروم میرفتیم و اگه صدایی میشنیدیم قایم میشدیم
روبروی اتاقی وایسادیم
جیمین در و باز کرد و داخل شد
جیمین: نمیدونم چرا می خواستی بیای اینجا ولی بهتره زود کارتو تموم کنی اگه برادرام بفهمن هم برای تو و هم برای من بد میشه
هی چشم میچرخوندم تا چیزی پیدا کنم
داشتم میگشتم که عکسی توجهمو جلب کرد
پدری که دختر کوچولوش رو بغل کرده بود و با عشق تمام بهش نگاه میکرد
ولی اون عکس یه چیز عجیبی داشت
اون بچه .............من بودم
۱۰.۴k
۱۹ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.