فیک جونگ کوک ( سرنوشت من ) پارت 6
وقتی بیدار شدی صدای خنده میومد پاشدی رفتی پایین که دیدی دوست های مامانت هستن سلام کردی به همشون که یکی شون گقت :وای خدای نگاه کن اون بچه چقدر بزرگ شده لبخندی زدی که یکی دیگه شون گفت : وای باید امادش کنی برا که همه شون خندیدن نفهمیدی منظورشون چی بود رو به همشون گفتی من دیگه میرم تو اتاق شما ها را باهم تنها میزارم و سریع اون محل رو ترک کردی چون اگه یکم دیگه میموندی چل میشودی رفتی تو اتاقت و رفتی سر گوشی که یه پیام ناشناس اومده بود بازش کردی که نوشته بود:سلام ساعت چهار میام دونبالت خونه تون رو میدونم کجاست یه بار با جیمین اومدم که نگاهی به ساعت کردی سه و نیم بود گفتی : شعت به این زندگی میدویی میری یه دوش ده دقیقه ای میگیری و میای بیرون موهات رو سریع خشک میکنی میری روبه روی کمدت و میگی خوب حالا چی بپوشم دست میکنی تو کمد و یه لباس دکمه ایه سفید برمیداری و یه دامنه مشکی هم برمیداری و میپوشی چون موهات مشکیه این دوتا رنگ خیلی بهت میاد موهات رو هم بهش اصلا دست نمیزنی و باز میزاری که گوشیت زنگ میخوره میری میبینی همون شمارست جواب میدی :الو کوکی :سلام تو: سلام کوکی :اماده ای تو :اره کوکی :پس بیا پایین تو:باشه خدافظ کفش های پاشنه داره مشکیت رو بر میداری و میری مامانت :جایی می خوای بری تو:گفتم شاید می خوایین حرف های شخصی بزنید بهتره من نباشم دوست مامانت:وای چه دختر فهمیده ای مامانت که از اینکه انقدر خوب رفتار کردی و باعث شدی جلو دوست هاش سرش رو بند کنه رو بهت گفت :ممنون عزیزم ولی لطفا اگه دیر خواستی بیای تماس بگیر چشمی گفتی و رفتی که دیدی یه ماشیین مشگی دم دره و فهمیدی ماله جونکوکه میری ور دره ماشین رو باز میکنی و میشینی توش که جونکوک هم بهت سلام میکنه
وراه میوفتین لباس هاتون شکل هم بود کوکی لباسش سفید و شلوار مشکی و توهم همین جور که کوکی گفت :اونجا دست من رو ول نمیکنی بهم باید بگی کوکی و اینکه یه جا جلودوستام لباسم رو درست میکنی که تو رو بهش میگی :چرا باید این کار ها را بکنم گفت خوب اگه بکنی اون هکس بین دوستامون بخش نمیشه و دیگه واقعا دوست دخترم میشی پوفی میکشی و میگی باشه دیگه تو راه حرف نمیزنن اما متوجه میشی که کوکی هی بهت نگاه میکنه تا اینکه میرسین و میگه پیاده شو پیاده میشی که میبینی دمه سینماست دستت رو میگیره که استرس میگری و دونبالش به راه میوفتی و وارد سینما میشی دوتا بیلط که با دوستاش اینترنتی گرفت بودن رو از تو گوشیش به اقایی که دمه در بود نشون میده که میگه :یادت نره که باید اسمم رو کوکی بگی سرت رو تکون میدی و میرین داخل که ......
وراه میوفتین لباس هاتون شکل هم بود کوکی لباسش سفید و شلوار مشکی و توهم همین جور که کوکی گفت :اونجا دست من رو ول نمیکنی بهم باید بگی کوکی و اینکه یه جا جلودوستام لباسم رو درست میکنی که تو رو بهش میگی :چرا باید این کار ها را بکنم گفت خوب اگه بکنی اون هکس بین دوستامون بخش نمیشه و دیگه واقعا دوست دخترم میشی پوفی میکشی و میگی باشه دیگه تو راه حرف نمیزنن اما متوجه میشی که کوکی هی بهت نگاه میکنه تا اینکه میرسین و میگه پیاده شو پیاده میشی که میبینی دمه سینماست دستت رو میگیره که استرس میگری و دونبالش به راه میوفتی و وارد سینما میشی دوتا بیلط که با دوستاش اینترنتی گرفت بودن رو از تو گوشیش به اقایی که دمه در بود نشون میده که میگه :یادت نره که باید اسمم رو کوکی بگی سرت رو تکون میدی و میرین داخل که ......
۱۰.۳k
۲۰ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.