part 106
#part_106
#فرار
صدامو بردم بالا و گفتم
- بهتره حواست به حرفی که میزنی باشه به تو مربوط نیست من چی میپوشم و چی میپوشیدم
اخمای اونم غلیظ تر شد و خواست چیزی بگه که گوشیش زنگ خورد عصبی و کلافه همونجور که با عصبانیت بهم خیره شده بود ریجکت کرد کلافه گفت :
- بهت هشدار دادم نگاه بعضیا درست نیست هر جور راحتی من واسه ی خودت میگم فقط
یکم عصبانیتم کمتر شد و سرمو انداختم پایین و همونجور که به لباسم دست میکشیدم اروم گفتم
- حواسم به این چاک کنارش نبود الان چیکار کنم ؟؟
دستی تو موهاش کشید و با حرص گفت:
- هیچی فقط خواهشا ازم دورنشو
یه حس لذت بخش بهم دست داد نمیدونم چرا شاید از حمایتش خوشم اومد خوشحال شدم که بعد این همه مدت یکی هست که بشه بهش تکیه کرد ناخوداگاه مطیعانه گفتم
- باشه
لبخند محو و مردونه ای زد منم سریع از اتاق رفتم بیرون تا زودتر لباسشو عوض کنه همینجوریشم خیلی دیر کرده بودیم به دیوار تکیه دادم و منتظر شدم واقعا نگاه پسراشون درست نیست ؟پس چرا کتی جون چیزی نگفت ؟وای خیلی دیر شد از پایین صدای همهمه میومد و ناخوداگاه استرس گرفتم کم کم داشت حوصلم سر میرفت که بلاخره ارسلان اومد بیرون اولالا !! این جیگره کیه ارسلان کو په ؟؟اومد بیرون و نگاهش که با صورت من افتاد خندش گرفت ینی خاک تو سر ضایعم کنن خودمو جمع و جور کردمو گفتم
- سلام ببخشید این ارسلان زشت مارو شما ندیدین ؟
اروم خندید چشمک زد
-خودم هستم بفرمایید ؟
جووووووونمم قلبم افتاد رو زمین ده بار گفتم هوای دل مارو داشته باش پسر جون این میخواد مواظب من باشه ؟؟
این خودش محافظ میخواد
#فرار
صدامو بردم بالا و گفتم
- بهتره حواست به حرفی که میزنی باشه به تو مربوط نیست من چی میپوشم و چی میپوشیدم
اخمای اونم غلیظ تر شد و خواست چیزی بگه که گوشیش زنگ خورد عصبی و کلافه همونجور که با عصبانیت بهم خیره شده بود ریجکت کرد کلافه گفت :
- بهت هشدار دادم نگاه بعضیا درست نیست هر جور راحتی من واسه ی خودت میگم فقط
یکم عصبانیتم کمتر شد و سرمو انداختم پایین و همونجور که به لباسم دست میکشیدم اروم گفتم
- حواسم به این چاک کنارش نبود الان چیکار کنم ؟؟
دستی تو موهاش کشید و با حرص گفت:
- هیچی فقط خواهشا ازم دورنشو
یه حس لذت بخش بهم دست داد نمیدونم چرا شاید از حمایتش خوشم اومد خوشحال شدم که بعد این همه مدت یکی هست که بشه بهش تکیه کرد ناخوداگاه مطیعانه گفتم
- باشه
لبخند محو و مردونه ای زد منم سریع از اتاق رفتم بیرون تا زودتر لباسشو عوض کنه همینجوریشم خیلی دیر کرده بودیم به دیوار تکیه دادم و منتظر شدم واقعا نگاه پسراشون درست نیست ؟پس چرا کتی جون چیزی نگفت ؟وای خیلی دیر شد از پایین صدای همهمه میومد و ناخوداگاه استرس گرفتم کم کم داشت حوصلم سر میرفت که بلاخره ارسلان اومد بیرون اولالا !! این جیگره کیه ارسلان کو په ؟؟اومد بیرون و نگاهش که با صورت من افتاد خندش گرفت ینی خاک تو سر ضایعم کنن خودمو جمع و جور کردمو گفتم
- سلام ببخشید این ارسلان زشت مارو شما ندیدین ؟
اروم خندید چشمک زد
-خودم هستم بفرمایید ؟
جووووووونمم قلبم افتاد رو زمین ده بار گفتم هوای دل مارو داشته باش پسر جون این میخواد مواظب من باشه ؟؟
این خودش محافظ میخواد
۱.۶k
۲۷ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.