Parth ⁷🥀🍷
Parth ⁷🥀🍷
The fierce lord of🥀🍷
بعداز تمام کردن صبحانه ا.ت رفت که ضرفا رو بشوره که یه یهو حال ا.ت خراب میشه و ضرفا از دستش میفتن ا.ت هم که از دست شوگا ناراحت بود یهو میفته زمین و از حال میره ، شوگا که از خونه رفته بود بیرون و فقط چند قدم بیرون تر از در خونه بود صدای شکستن ضرفا رو شنید و تند اومد داخل هرچی نگاه کرد چیزی نبود اومد که بیرون بره یه دست اونور کابینت دید رفت جلو و دید اون ا.ته که بیهوش افتاده ترسید و زود رفت و دستشو زیرش کرد و اونو تو ماشینش گذاشت و به سمت درمانگاه راه افتادن ....
تا رسیدن به اونجا زود یه ویتامین براش وصل کردن ، شوگا در مورد بیهوشی ا.ت ازشون پرسید و اونا هم جواب دادن که بر اثر کم غذایی و ناراحتی زیاد بیهوش شده و خیلی ضعیف شده .
شوگا میره بیرون و به کار هایی که با ا.ت کرده فکر میکنه و از دست خودش عصبانیه.
بعداز یک ساعت ا.ت بیدار میشه و حالش کاملا خوبه .
شوگا هم برگه مرخصی شو میگیره و هردو سوار ماشین میشن ...
شوگا : ا.ت چرا اینجوری شدی ؟
ا.ت : چیزی نیست فقط سرم گیج رفت .
شوگا : ولی اونا گفتن که ضعیف شدی و افسرده بودی .
ا.ت : نه چیزیم نیست .
شوگا : بخاطر من بود مگه نه ؟
ا.ت :ن.....
شوگا : منو ببخش که بهت توجه نکردم ...
ا.ت:............
شوگا نزاشت که ا.ت حرفی بزنه و گوشه صورتشو گرفت و لبشو به لب ا.ت گذاشت و آروم مک میزد، ا.ت هم که با شوگا خوشحال بود و اونو همراهی میکرد .
بعداز بوسیدن ا.ت شوگا به سمت شهر بازی رفت تا هردو با هم وقت بگزرونن و خوشحال باشن. ولی هوا سرد و ا.ت هم لباس مناسبی تنش نبود که ....
_______________________________
#قمار #فیک #وانشات #سناریو #رمان #داستان #نیکا_شاکرمی #نیکا #مهسا_امینی #خدا #تهیونگ #فیلیکس #ا.ت #جونگ_کوک #جونگکوک #لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره
#عشقانه #کمدی #خنده #غمگین
🥀🍷🥀🍷🥀🍷🥀🍷🥀🍷🥀🍷🥀
برای ادامه ۳۰ تا لایک و ۳۰ تا کامنت
🥀🍷🥀🍷🥀🍷🥀🍷🥀🍷🥀🍷🥀
The fierce lord of🥀🍷
بعداز تمام کردن صبحانه ا.ت رفت که ضرفا رو بشوره که یه یهو حال ا.ت خراب میشه و ضرفا از دستش میفتن ا.ت هم که از دست شوگا ناراحت بود یهو میفته زمین و از حال میره ، شوگا که از خونه رفته بود بیرون و فقط چند قدم بیرون تر از در خونه بود صدای شکستن ضرفا رو شنید و تند اومد داخل هرچی نگاه کرد چیزی نبود اومد که بیرون بره یه دست اونور کابینت دید رفت جلو و دید اون ا.ته که بیهوش افتاده ترسید و زود رفت و دستشو زیرش کرد و اونو تو ماشینش گذاشت و به سمت درمانگاه راه افتادن ....
تا رسیدن به اونجا زود یه ویتامین براش وصل کردن ، شوگا در مورد بیهوشی ا.ت ازشون پرسید و اونا هم جواب دادن که بر اثر کم غذایی و ناراحتی زیاد بیهوش شده و خیلی ضعیف شده .
شوگا میره بیرون و به کار هایی که با ا.ت کرده فکر میکنه و از دست خودش عصبانیه.
بعداز یک ساعت ا.ت بیدار میشه و حالش کاملا خوبه .
شوگا هم برگه مرخصی شو میگیره و هردو سوار ماشین میشن ...
شوگا : ا.ت چرا اینجوری شدی ؟
ا.ت : چیزی نیست فقط سرم گیج رفت .
شوگا : ولی اونا گفتن که ضعیف شدی و افسرده بودی .
ا.ت : نه چیزیم نیست .
شوگا : بخاطر من بود مگه نه ؟
ا.ت :ن.....
شوگا : منو ببخش که بهت توجه نکردم ...
ا.ت:............
شوگا نزاشت که ا.ت حرفی بزنه و گوشه صورتشو گرفت و لبشو به لب ا.ت گذاشت و آروم مک میزد، ا.ت هم که با شوگا خوشحال بود و اونو همراهی میکرد .
بعداز بوسیدن ا.ت شوگا به سمت شهر بازی رفت تا هردو با هم وقت بگزرونن و خوشحال باشن. ولی هوا سرد و ا.ت هم لباس مناسبی تنش نبود که ....
_______________________________
#قمار #فیک #وانشات #سناریو #رمان #داستان #نیکا_شاکرمی #نیکا #مهسا_امینی #خدا #تهیونگ #فیلیکس #ا.ت #جونگ_کوک #جونگکوک #لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره
#عشقانه #کمدی #خنده #غمگین
🥀🍷🥀🍷🥀🍷🥀🍷🥀🍷🥀🍷🥀
برای ادامه ۳۰ تا لایک و ۳۰ تا کامنت
🥀🍷🥀🍷🥀🍷🥀🍷🥀🍷🥀🍷🥀
۱۳.۲k
۱۶ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.