پارت ۳۷
پارت ۳۷
۵ ماه بعد:
+تهیوونگگگگ بدوووو
_بریمم
ادمین:درست فکر کردید ۵ ماه گذشته و الان پسر تهیونگ و سوآه داره بدنیا میاد الان همه پشت در اتاق عمل منتظر سوآه و پسر کوچولوش بودن اچا ذوق داشت جیمین خوشحال بود یون جو ذوق داشت از اینکه داره دوباره عمه میشه یونا و کوک هم خوشحال بودن و تهیونگ نگران بود ولی خیلی ذوق داشت بالاخره انتظار تموم شد جفدشون سالم از اتاق عمل برگشتن چند روزی سوآه و ته ها(پسرشون ) تو بیمارستان موندن ولی بعد مرخص شدن
۳ سال بعد:
+ایششششش بچه پرو اونو بده مننننن
ته ها: نیمیدمممم
=افریننن داداشیییییی
+اچااااااا ته هااااااااااااا (داد
_چخبرهههه خونرو گذاشتین رو سرتوننننن(خوابالو
+آقای کیم از فرزندانتون بپرسین روانیم کردنننننن
_وا چرا؟
+لباسمووو ببین چیکار کردننننن
اتاقشونم بازار شامههههه
_افرین اچا و ته هاا مأموریت انجام شدددد
+جااااننننننن؟؟؟؟؟؟؟
=اهم بابایی لو دادی
ته ها:آله بگبخت چدیم؟(آره بدبخت شدیم )
_اره پسرم خب اچا بابا بدوییددددد
+تهیوووونگگگگک
آخرسر این دعوا تموم شد و رفتن نشستن فیلم ببینن
_میدونستی خیلی دوست دارم؟
+منم همینطور
بالاخره بعد از اینهمه سختی زندگی خوشی رو شروع کردن
مهم نیس چقدر سختی بکشی و چقدر درد داشته باشی مهم هدفته مهم کسیه ک کنارته و قوی بودنته
تهیونگ و سوآه عشقشون واقعی بود و هیچ چیز نتونست از بین ببرتش
و الان هم دارن عاشقانه ب زندگی چهار نفرشون ادامه میدن
*پایان*
خب این فیک هم تموم شد امیدوارم دوست داشته باشین موچیا
۵ ماه بعد:
+تهیوونگگگگ بدوووو
_بریمم
ادمین:درست فکر کردید ۵ ماه گذشته و الان پسر تهیونگ و سوآه داره بدنیا میاد الان همه پشت در اتاق عمل منتظر سوآه و پسر کوچولوش بودن اچا ذوق داشت جیمین خوشحال بود یون جو ذوق داشت از اینکه داره دوباره عمه میشه یونا و کوک هم خوشحال بودن و تهیونگ نگران بود ولی خیلی ذوق داشت بالاخره انتظار تموم شد جفدشون سالم از اتاق عمل برگشتن چند روزی سوآه و ته ها(پسرشون ) تو بیمارستان موندن ولی بعد مرخص شدن
۳ سال بعد:
+ایششششش بچه پرو اونو بده مننننن
ته ها: نیمیدمممم
=افریننن داداشیییییی
+اچااااااا ته هااااااااااااا (داد
_چخبرهههه خونرو گذاشتین رو سرتوننننن(خوابالو
+آقای کیم از فرزندانتون بپرسین روانیم کردنننننن
_وا چرا؟
+لباسمووو ببین چیکار کردننننن
اتاقشونم بازار شامههههه
_افرین اچا و ته هاا مأموریت انجام شدددد
+جااااننننننن؟؟؟؟؟؟؟
=اهم بابایی لو دادی
ته ها:آله بگبخت چدیم؟(آره بدبخت شدیم )
_اره پسرم خب اچا بابا بدوییددددد
+تهیوووونگگگگک
آخرسر این دعوا تموم شد و رفتن نشستن فیلم ببینن
_میدونستی خیلی دوست دارم؟
+منم همینطور
بالاخره بعد از اینهمه سختی زندگی خوشی رو شروع کردن
مهم نیس چقدر سختی بکشی و چقدر درد داشته باشی مهم هدفته مهم کسیه ک کنارته و قوی بودنته
تهیونگ و سوآه عشقشون واقعی بود و هیچ چیز نتونست از بین ببرتش
و الان هم دارن عاشقانه ب زندگی چهار نفرشون ادامه میدن
*پایان*
خب این فیک هم تموم شد امیدوارم دوست داشته باشین موچیا
۳.۵k
۲۰ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.