اون مهربونه پارت : ۲۴
ساتورو ، آرام چشم هاشو باز کرد .
به اطرافش نگاه کرد و متوجه شد که روی تخت خودش هست .
ا/ت روی مبل نشسته بود و جرعه ای از قهوه خودش نوشید .
کت شلوار مشکی رنگی پوشیده بود .
ا/ت از روی مبل بلند شد و ایستاد و اومد سمت شاگردش و گفت:
حالت خوبه؟
ساتورو سری تکان داد و گفت:
اره خوبم .. سنسه.. بیهوش شدم یا اینکه خوابم برد؟ یا اینکه بیهوشم کردی ؟
ا/ت لحظه ای مکث کرد و بعدش ، سر شاگردش رو روی سینه خودش گذاشت و موهاش رو نوازش کرد و گفت:
بدون اینکه بفهمی داشتی خودت رو از ناراحتی چنگ میزدی من فقط میخواستم
یکم استراحت کنی چون داشتی به خودت صدمه میزدی بچه .
ساتورو گفت:
از اینکه همیشه مثل خانواده نداشته ام کنارن بودی ازت ممنونم سنسه.. ازت ممنونم ا/ت سنسه!
ا/ت لبخندی زد و گفت:
باشه باشه نیازی به تشکر نیست ، بلند شو برو یه دوش بگیر ، یکم حال و هوات عوض بشه تا تو بیای منم یه دمنوش ارام بخش درست میکنم ساتورو
ساتورو لبخندی شیرین زد و از آغوش ا/ت بیرون اومد و رفت سمت حمام و حوله خودش برداشت و در حمام رو بست .
فردا صبح _ ساعت ۷:۴۵ _ جوجوتسو
ساتورو با غر غر گفت:
سنسه! ببین من دیگه دارم رد میدم این چیه؟! شوکو نگاه کن!
ا/ت گفت:
جفتتون ساکت باشید ! ساتورو انقدر حرف نزن بجاش این شیرینی ها رو داخل ظرف بزار
امروز جشن یوکی ماتسوری¹ هست ! زود باشید باید این شیرینی ها رو تا غروب درست کنیم .
ساتورو کیمونو سفید رنگی که با طرح سنجاقک بود پوشیده بود .. دقیقا مثل دوران کودکی ..
ا/ت هم کیمونو سفید رنگ با نوار های قرمز رنگ پوشیده بود و موهاش رو خیلی زیبا درست کرده بود .
شوکو هم کیمونو نارنجی رنگی پوشیده بود و داشت بی سر صدا شیرینی ها رو درست میکرد .
ساتورو با غر غر و ناله کنان گفت:
سنسه.. من دیگه .. زنده نمیمونم .. دیگه نمیتونم .. بزار من برم
ا/ت دمپایی رو برداشت و گفت:
بشین سر جات ! وگرنه تا فردا صبح تو رو میزنم
ساتورو با غر غر نشست و به تزیین کردن شیرینی ها ادامه داد .
همه مردم ژاپن امسال شیرینی های مختلفی درست میکردن و بین مردم فقیر پخش میکردن .
شب دوست داشتنی بود ..
خیلی زیبا ...
¹ جشن یوکی ماتسوری یعنی همون ملکه برف هست که هر ساله تو ژاپن وقتی برف سنگین تو ماه بهمن میاد میگن که یوکی اومده
و تو این روز شیرینی ها مختلف برای فقرا درست میکنند و پخش می کنند .
به اطرافش نگاه کرد و متوجه شد که روی تخت خودش هست .
ا/ت روی مبل نشسته بود و جرعه ای از قهوه خودش نوشید .
کت شلوار مشکی رنگی پوشیده بود .
ا/ت از روی مبل بلند شد و ایستاد و اومد سمت شاگردش و گفت:
حالت خوبه؟
ساتورو سری تکان داد و گفت:
اره خوبم .. سنسه.. بیهوش شدم یا اینکه خوابم برد؟ یا اینکه بیهوشم کردی ؟
ا/ت لحظه ای مکث کرد و بعدش ، سر شاگردش رو روی سینه خودش گذاشت و موهاش رو نوازش کرد و گفت:
بدون اینکه بفهمی داشتی خودت رو از ناراحتی چنگ میزدی من فقط میخواستم
یکم استراحت کنی چون داشتی به خودت صدمه میزدی بچه .
ساتورو گفت:
از اینکه همیشه مثل خانواده نداشته ام کنارن بودی ازت ممنونم سنسه.. ازت ممنونم ا/ت سنسه!
ا/ت لبخندی زد و گفت:
باشه باشه نیازی به تشکر نیست ، بلند شو برو یه دوش بگیر ، یکم حال و هوات عوض بشه تا تو بیای منم یه دمنوش ارام بخش درست میکنم ساتورو
ساتورو لبخندی شیرین زد و از آغوش ا/ت بیرون اومد و رفت سمت حمام و حوله خودش برداشت و در حمام رو بست .
فردا صبح _ ساعت ۷:۴۵ _ جوجوتسو
ساتورو با غر غر گفت:
سنسه! ببین من دیگه دارم رد میدم این چیه؟! شوکو نگاه کن!
ا/ت گفت:
جفتتون ساکت باشید ! ساتورو انقدر حرف نزن بجاش این شیرینی ها رو داخل ظرف بزار
امروز جشن یوکی ماتسوری¹ هست ! زود باشید باید این شیرینی ها رو تا غروب درست کنیم .
ساتورو کیمونو سفید رنگی که با طرح سنجاقک بود پوشیده بود .. دقیقا مثل دوران کودکی ..
ا/ت هم کیمونو سفید رنگ با نوار های قرمز رنگ پوشیده بود و موهاش رو خیلی زیبا درست کرده بود .
شوکو هم کیمونو نارنجی رنگی پوشیده بود و داشت بی سر صدا شیرینی ها رو درست میکرد .
ساتورو با غر غر و ناله کنان گفت:
سنسه.. من دیگه .. زنده نمیمونم .. دیگه نمیتونم .. بزار من برم
ا/ت دمپایی رو برداشت و گفت:
بشین سر جات ! وگرنه تا فردا صبح تو رو میزنم
ساتورو با غر غر نشست و به تزیین کردن شیرینی ها ادامه داد .
همه مردم ژاپن امسال شیرینی های مختلفی درست میکردن و بین مردم فقیر پخش میکردن .
شب دوست داشتنی بود ..
خیلی زیبا ...
¹ جشن یوکی ماتسوری یعنی همون ملکه برف هست که هر ساله تو ژاپن وقتی برف سنگین تو ماه بهمن میاد میگن که یوکی اومده
و تو این روز شیرینی ها مختلف برای فقرا درست میکنند و پخش می کنند .
۶.۰k
۰۳ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.