پارت دوم
من گریم گرفته بود صورتم سر شده بود دستش خیلی سنگینه همین جوری چسبیده بودم دیوارودیدم در کمد رو باز کردو یه شلاق برداشت اومد نزدیک تر ... داشتم سکته می کردم با چشمام زل زدم بهش گفتم ت...تهی..ونگ لطفاً... نه(با بغض) گفت: خوشم میاد التماس میکنی ولی خیلی دیر شده چون کار از کار گذشته همسرمم...(کلمه ی آخر رو با تیکه گفت و بعد خندید) یهو رنگ نگاهش عوض شد و حمله کرد سمتم و...
(چند ساعت بعد)
ا.ت ویو
چشمام رو باز کردم کل بدنم به شدت درد میکرد انقد زده بود منو، یاد تمام صحنه ها افتادم گریم گرفت و گذاشتم سرازیرشن
تمام پاهام دستم و صورتم زیر پاهام خونی بودن و کبود و سیاه درد میکرد و نمی تونستم تکون بخورم فقط گریه میکردم چرا این کارارو با من میکنه آخه چرا مگه من چیکارش کردم مگه من این سر نوشت گوهو انتخاب کردم چرااا؟!تو مغزم پر شده بود از این چرا ها چرا چرا وچرا... نمی تونستم تحمل کنم خیلی درد داشتم و تنها کاری که ازم بر میومد گریه کردن بود به خاطر خودم سرنوشتم و زندگیه نداشتم بخاطر این عشق یه طرفه...
ویو تهیونگ
اتاقم بودم داشتم با دوهی حرف میزدم من دوهی رو خیلی دوست دارم و دوست داشتم با اون ازدواج کنم ولی از شانس فاکیم با این دختره ی هرزه ازدواج کردم من به هیچ کس علاقه ای جز دوهی ندارم حتی از خونواده ی خودمم بیزارم اونا باعث این فلاکت شدن...
دوهی:میگم عزیزم اون دختره ی چندش رو چیکار کردی؟(لوس و چندش آور)
تهیونگ: هیچی رفت رو مخم منم زدم(چه راحت😑😂)
دوهی : هه حقشه دختره ی هرزه ی چندش (خودتی)
تهیونگ: اره عزیزم خودتو درگیره این نکن ولش کن خب چخبر؟
دوهی:هیچی ددیم عااام چیزه ... ددی میشه یکم برام پول بزنی؟
تهیونگ: اره عزیزم چقدر می خوای بزنم برات؟یک میلیون خوبه؟
دوهی: عوممم نهه یکم بیشترر سه میلیون بزن برام ددی!
تهیونگ :باشه دوهی میزنم برات کاری نداری بیب؟
دوهی: نه ددی فقط نزدیک اون دختره ی هرزه نشیا؟
تهیونگ: نه نمیشم کاری نداری دیگه
دوهی:نه خدافظ.
تا خواستم بگم خداحافظ قطع کرد!
عیبی ندارع وایی چقدر گشنمه
رفتم از اتاق بیرونو و گفتم : ا.ت گشنمه (بلند)
دیدم صدایی نمیاد ازش...
(چند ساعت بعد)
ا.ت ویو
چشمام رو باز کردم کل بدنم به شدت درد میکرد انقد زده بود منو، یاد تمام صحنه ها افتادم گریم گرفت و گذاشتم سرازیرشن
تمام پاهام دستم و صورتم زیر پاهام خونی بودن و کبود و سیاه درد میکرد و نمی تونستم تکون بخورم فقط گریه میکردم چرا این کارارو با من میکنه آخه چرا مگه من چیکارش کردم مگه من این سر نوشت گوهو انتخاب کردم چرااا؟!تو مغزم پر شده بود از این چرا ها چرا چرا وچرا... نمی تونستم تحمل کنم خیلی درد داشتم و تنها کاری که ازم بر میومد گریه کردن بود به خاطر خودم سرنوشتم و زندگیه نداشتم بخاطر این عشق یه طرفه...
ویو تهیونگ
اتاقم بودم داشتم با دوهی حرف میزدم من دوهی رو خیلی دوست دارم و دوست داشتم با اون ازدواج کنم ولی از شانس فاکیم با این دختره ی هرزه ازدواج کردم من به هیچ کس علاقه ای جز دوهی ندارم حتی از خونواده ی خودمم بیزارم اونا باعث این فلاکت شدن...
دوهی:میگم عزیزم اون دختره ی چندش رو چیکار کردی؟(لوس و چندش آور)
تهیونگ: هیچی رفت رو مخم منم زدم(چه راحت😑😂)
دوهی : هه حقشه دختره ی هرزه ی چندش (خودتی)
تهیونگ: اره عزیزم خودتو درگیره این نکن ولش کن خب چخبر؟
دوهی:هیچی ددیم عااام چیزه ... ددی میشه یکم برام پول بزنی؟
تهیونگ: اره عزیزم چقدر می خوای بزنم برات؟یک میلیون خوبه؟
دوهی: عوممم نهه یکم بیشترر سه میلیون بزن برام ددی!
تهیونگ :باشه دوهی میزنم برات کاری نداری بیب؟
دوهی: نه ددی فقط نزدیک اون دختره ی هرزه نشیا؟
تهیونگ: نه نمیشم کاری نداری دیگه
دوهی:نه خدافظ.
تا خواستم بگم خداحافظ قطع کرد!
عیبی ندارع وایی چقدر گشنمه
رفتم از اتاق بیرونو و گفتم : ا.ت گشنمه (بلند)
دیدم صدایی نمیاد ازش...
۱۹.۴k
۲۶ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.