خانواده
پارت 24
**
زن عمو کوک: بهت تبریک میگم ا/ت ( چشم غره)
ا: اهوم :/ ( ماذا فاذا)
دختر عمو کوک: چشم غره*
ا: 😜
کوک: از این حرکت ا/ت به هیونا ( دختر عمومم) خندم گرفت*😂
دختر عمو کوک: حرصی شدن
م/ک: وااا این خانواده چشونه؟
کوک: چه بدونم والا..عصبانین ازشون فرار کردم😂
ا/ت:😂 یه سوال شما جاری ها هم مثل بقیه جاری ها از هم متنفرین*
م/ک: اهوم😂
ا/ت: راستی پدربزرگ و پدر کوک کجاست؟..دیشبم نبودن
*کوک و مامانش بهم نگاه کردن*
کوک: بیا بریم یجای دیگه..فقط نمیدونم ری اکشنت چیع..ولی پدرم و پدربزرگم مم..ما..مافیان..میخوان جایگاهشون رو به من بدن
ا/ت: پس بخاطر همین اینجاییم..من فکر کردم برای دیدار خانواده اینجاییم..یک دقیقه وایستا...چی گفتییی ( بلند)
کوک: آرومم
ا/ت: اه همتون مافیایین پس چرا منو کشیدین اینور
*کوک و مامان کوک بهم نگاه کردن*
م/ک:😶..والا نمیدونم
ا/ت: عععررر با مافیا ازدواج کردم
کوک؛😂.. و دوتا هم بچه دارم
ا/ت: پس چرا قبلا نگفتی؟
کوک: نمیدونم...یهو پدربزرگم و بابامو پرسیدی یادم افتاد بهت بگم..ببخشید :/
ا/ت: عیب نداره..لباشو بوسیدم
م/ک: من چیزی ندیدم...دختر حداقل میذاشتی من برم بعد😂
ا/ت: خنده خجالت*..کوک سرمو به طرف خودش برگردوند و منو بوسید*
کوک: هیونا نزدیکمون شد و منم برای اینکه حرصش بدم دوباره بوسیدمش..البته میومد. نمیومد میبوسیدم ا/ت رو .. چون خودش شروع کرد
**
زن عمو کوک: بهت تبریک میگم ا/ت ( چشم غره)
ا: اهوم :/ ( ماذا فاذا)
دختر عمو کوک: چشم غره*
ا: 😜
کوک: از این حرکت ا/ت به هیونا ( دختر عمومم) خندم گرفت*😂
دختر عمو کوک: حرصی شدن
م/ک: وااا این خانواده چشونه؟
کوک: چه بدونم والا..عصبانین ازشون فرار کردم😂
ا/ت:😂 یه سوال شما جاری ها هم مثل بقیه جاری ها از هم متنفرین*
م/ک: اهوم😂
ا/ت: راستی پدربزرگ و پدر کوک کجاست؟..دیشبم نبودن
*کوک و مامانش بهم نگاه کردن*
کوک: بیا بریم یجای دیگه..فقط نمیدونم ری اکشنت چیع..ولی پدرم و پدربزرگم مم..ما..مافیان..میخوان جایگاهشون رو به من بدن
ا/ت: پس بخاطر همین اینجاییم..من فکر کردم برای دیدار خانواده اینجاییم..یک دقیقه وایستا...چی گفتییی ( بلند)
کوک: آرومم
ا/ت: اه همتون مافیایین پس چرا منو کشیدین اینور
*کوک و مامان کوک بهم نگاه کردن*
م/ک:😶..والا نمیدونم
ا/ت: عععررر با مافیا ازدواج کردم
کوک؛😂.. و دوتا هم بچه دارم
ا/ت: پس چرا قبلا نگفتی؟
کوک: نمیدونم...یهو پدربزرگم و بابامو پرسیدی یادم افتاد بهت بگم..ببخشید :/
ا/ت: عیب نداره..لباشو بوسیدم
م/ک: من چیزی ندیدم...دختر حداقل میذاشتی من برم بعد😂
ا/ت: خنده خجالت*..کوک سرمو به طرف خودش برگردوند و منو بوسید*
کوک: هیونا نزدیکمون شد و منم برای اینکه حرصش بدم دوباره بوسیدمش..البته میومد. نمیومد میبوسیدم ا/ت رو .. چون خودش شروع کرد
۱۷.۶k
۲۸ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.