💜 عشق مریضی واگیر دار 🤍✨
💜 عشق مریضی واگیر دار 🤍✨
part56🤍✨
(از زبان یونا)
خانم پارک: باشه ولی تهیونگ ک خواهر نداشتتتت
ته: خانم پارک من خواهر داشتم فقط یونا نمیخواست ک بقیه بفهمن من خواهر دارم یا یونا خواهر منه ک حالا بقیشو آقای پارک براتون تعریف میکنه
خانم پارک: باشه باشه ولی جیمین تو دوست دختر داری و ب من نگفتی؟؟؟
جیمین:مامان من امروز با مانیا رل زدم الآنم ک شما میدونین
خانم پارک: خیله خب باشه ....
خانم پارک ی نگاه ب مانیا کرد و اومد نزدیک تر
خانم پارک: دختر خوشگلی هستی امیدوارم خوشبخت بشین (با مهربونی 😊)
مانیا: خ...خیلی ممنون مادرجان ☺️
خانم پارک:🙂 .... ببین اگه اذیتت کرد ب خودم بگو حسابشو برسم خب!؟
مانیا: ن بچه ی خوبیه اذیت نمیکنه ولی چشم 🙂😂
نامی:خب دیگه بچه ها بریم ک دیگه داره دیر میشه ..... ببخشید آقای پارک مزاحمتون شدیم
آقای پارک: ن پسرم این چ حرفیه من ک خیلی خوشحال شدم بازم بیاین حتماااا
نامی:چشم حتما میایم پیشتون
خلاصه ک همه با خانم و آقای پارک خدافظی کردیم و رفتیم ک سوار ماشین شیم...
کوک:جیمین (پرت کردن سوییچ ماشین) از این طرف تو بشین دیگه واقعا خستم نمیتونم رانندگی کنم
جیمین:اوکیع بشین بریم
کوک و جیمین جلو نشستن منو مانیا عقب..
رفتیم نشستیم تو ماشین یکم ک گذشت بدجور خوابم گرفت
یونا: مانیا...
مانیا:اوم
یونا:خیلی خوابم میاد
مانیا:وای نگو منم خیلی خوابم میاد
یونا: بیا بخوابیم نظرت
مانیا:هوم خوبه
سرمو گذاشتم رو شونه ی مانیا مانیام سرشو تکیه داد ب شیشه و یکم ک گذشت هر دوتامون خوابمون برد
(از زبان جیمین)
داشتم رانندگی میکردم و با کوک راجب موزیک جدید حرف میزدیم ک از تو آینه چشمم خورد ب دخترا ک کنار هم خوابشون برده بود.....
جیمین: کوک
کوک: اوم
جیمین: دخترا...
کوک برگشت پشتو نگا کرد ک با دیدن دخترا خندش گرفت
کوک:😂 اینارو ببین انقد امروز جیغ کشیدن و راه رفتن ک خسته شدن .... چقد کیوت خوابیدننن
جیمین:اوهوممم
سعی کردیم سرو صدامونو کم تر کنیم تا دخترا بیدار نشن و تا خونه باهم آروم حرف زدیم
(40 مین بعد)
رسیدیم ویلا پشت سرمون هم بچه ها اومدن و باغبون درو برامون باز کرد ...
part56🤍✨
(از زبان یونا)
خانم پارک: باشه ولی تهیونگ ک خواهر نداشتتتت
ته: خانم پارک من خواهر داشتم فقط یونا نمیخواست ک بقیه بفهمن من خواهر دارم یا یونا خواهر منه ک حالا بقیشو آقای پارک براتون تعریف میکنه
خانم پارک: باشه باشه ولی جیمین تو دوست دختر داری و ب من نگفتی؟؟؟
جیمین:مامان من امروز با مانیا رل زدم الآنم ک شما میدونین
خانم پارک: خیله خب باشه ....
خانم پارک ی نگاه ب مانیا کرد و اومد نزدیک تر
خانم پارک: دختر خوشگلی هستی امیدوارم خوشبخت بشین (با مهربونی 😊)
مانیا: خ...خیلی ممنون مادرجان ☺️
خانم پارک:🙂 .... ببین اگه اذیتت کرد ب خودم بگو حسابشو برسم خب!؟
مانیا: ن بچه ی خوبیه اذیت نمیکنه ولی چشم 🙂😂
نامی:خب دیگه بچه ها بریم ک دیگه داره دیر میشه ..... ببخشید آقای پارک مزاحمتون شدیم
آقای پارک: ن پسرم این چ حرفیه من ک خیلی خوشحال شدم بازم بیاین حتماااا
نامی:چشم حتما میایم پیشتون
خلاصه ک همه با خانم و آقای پارک خدافظی کردیم و رفتیم ک سوار ماشین شیم...
کوک:جیمین (پرت کردن سوییچ ماشین) از این طرف تو بشین دیگه واقعا خستم نمیتونم رانندگی کنم
جیمین:اوکیع بشین بریم
کوک و جیمین جلو نشستن منو مانیا عقب..
رفتیم نشستیم تو ماشین یکم ک گذشت بدجور خوابم گرفت
یونا: مانیا...
مانیا:اوم
یونا:خیلی خوابم میاد
مانیا:وای نگو منم خیلی خوابم میاد
یونا: بیا بخوابیم نظرت
مانیا:هوم خوبه
سرمو گذاشتم رو شونه ی مانیا مانیام سرشو تکیه داد ب شیشه و یکم ک گذشت هر دوتامون خوابمون برد
(از زبان جیمین)
داشتم رانندگی میکردم و با کوک راجب موزیک جدید حرف میزدیم ک از تو آینه چشمم خورد ب دخترا ک کنار هم خوابشون برده بود.....
جیمین: کوک
کوک: اوم
جیمین: دخترا...
کوک برگشت پشتو نگا کرد ک با دیدن دخترا خندش گرفت
کوک:😂 اینارو ببین انقد امروز جیغ کشیدن و راه رفتن ک خسته شدن .... چقد کیوت خوابیدننن
جیمین:اوهوممم
سعی کردیم سرو صدامونو کم تر کنیم تا دخترا بیدار نشن و تا خونه باهم آروم حرف زدیم
(40 مین بعد)
رسیدیم ویلا پشت سرمون هم بچه ها اومدن و باغبون درو برامون باز کرد ...
۷.۶k
۱۹ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.