پادشاه سنگ دل من پارت 27
و گفت
اون وو: آزادش کنید
ات خواست از شمشیرش استفاده کنه اما شمشیرش سر جاش نبود
اون آچا سمت ات حمله کرد ات هم بهش حمله کرد بدون شمشیر اما کسی ک پیروز شد ات
اون وو: وای دختر تو خارقالعاده ای
پرش ب چند سال بعد
ات ی مجازاتگر خیلی قوی شده بود و بیشتر وقتا توی جنگله و ی دوست هم پیدا کرد ی سگ زخمی
پرش ب اون روز
ویو ات
برای استراحت ب جنگل رفته بودم ک صدای زوزه گرگ هارو شنیدم اون عوضیا اینجا چیکار میکنن
ب سمت اونا رفتم اونا یسری راهزن بودن و ی سگ زخمی شده اونجا بود
ات: اهای عوضیا بهتون گفتم حق ندارید تو جنگل من دعوا کنید
و ب سمتشون اومد و با همشون دعوا کرد داشت یکیشونو خفه میکرد ک اون داد زد
گرگ: ارباب
و ی تبر از کنار من رد شد خورد توی تنه درخت ی پسر سمتم اومد چهرش معلوم نبود یکم ک جلو اومد فهمیدم اون رانگه دستم ناخداگاه شل شد اون گرگه رو ول کردم
ویو رانگ
گومیهو ها و جادوگرا باهم دشمنی خونی دارن ی نیمه جادوگر شده صاحب جنگل ما
پس منو گرگها باهم رفتیم تا جنگل رو خراب کنیم انگار گرگا شکست خورده بودن پس نوبت من بود یکی از تبرام رو پرت کردم و رفتم سمتشون اما با کسی ک دیدم تعجب کردم اون ات بود نه حتما طلسم تغیر شکله
ات: رانگ تو اینجا چیکار میکنی
رانگ: تو چجوری جرئت میکنی از بدن ات استفاده کنی
ات: منظورت چیه من اتم دیگه
رانگ: فکر کردی من احمقم ثابت کن
اون چند قدم جلو اومد و دستشو از روی سینه تا پایین کشید این مسیر ی زخمی بود ک لی یون ایجاد کرده بود و فقط ات میدونست
ات: این زخمو لی یون ایجاد کرد خودم پانسمانش کردم
اون واقعا ات بود ناخداگاه بغلش کردم اونم دلش برام تنگ شده بود و بغلم کرد
ات: تو اینجا چیکار میکنی
رانگ: خب این جنگل مال ماست ولی ی نیمه جادوگر گرفتش و تو اینجا چیکار میکنی
ات: من اون نیمه جادوگر ولی نمیدونستم این جنگل شماهاست اگه میخواین جنگل بهتون پس میدم
انگار دنیا رو سرم خراب شده بود چون دوستیه ی گومیهو و ی جادوگر غیر ممکنه اما فکر نکنم این موضوع رو بدونه
ات ازم جدا شد و رفت سمت اون سگ زخمی پیشش نشست و ی چاقو از جیبش دراورد و دستشو برید و خونشو روی زخم سگ ریخت
رانگ: ات داری چیکار میکنی
ات: خب خون ی جادوگر طبیعت برای حیوانات شفا بخشه
بعد چند ثانیه زخم اون سگ خوب شد و تبدیل ب انسان شد
ات: خب من باید برم چون این حالش خوب نیست
اونو بلند کرد و ی دستشو دور گردن خودش انداخت
ات: من فردا هم میام اینجا اگه دوست داشتی توام بیا
داشت میرفت ک گفتم
رانگ: راستی جون کوک کجاست
ی قطره اشک از چشم ات فرود اومد با بغض گفت
ات: اون ازدواج کرد با یکی دیگه... فردا میبینمت
ویو ات
و از اونجا دور شدم و بسمت قصر رفتم اونجا الان فستیوال بود از در پشتی رفتم تو اتاقم و اون سگ گذاشتم روی تختم و رفتم براش یکم سوپ بیارم وقتی برگشتم ب هوش اومده بود و روی تخت نشسته بود
ات: حالت خوبه
سگ: شما کی هستید
ات: خب من ات هستم توی جنگل زخمی پیدات کردم... برات غذا اوردم
سگ: چجوری واستون جبران کنم
ات: وقتی حالت خوب شد جبران کن.... راستی اسمت چیه
سگ: خب من اسمی ندارم
ات: نمیشه که اسمتو میزارم.....سون جه.. سون به معنی وفادار و جه ب معنیه بزرگ
سون جه: اسم قشنگیه
ات: حالا غذاتو بخور
حال
اون ازم محافظت میکنه
الان ی ماموریت تو دنیای انسانی دارم ی مقلده سون جه هم میاد و
شرط ندارین
اون وو: آزادش کنید
ات خواست از شمشیرش استفاده کنه اما شمشیرش سر جاش نبود
اون آچا سمت ات حمله کرد ات هم بهش حمله کرد بدون شمشیر اما کسی ک پیروز شد ات
اون وو: وای دختر تو خارقالعاده ای
پرش ب چند سال بعد
ات ی مجازاتگر خیلی قوی شده بود و بیشتر وقتا توی جنگله و ی دوست هم پیدا کرد ی سگ زخمی
پرش ب اون روز
ویو ات
برای استراحت ب جنگل رفته بودم ک صدای زوزه گرگ هارو شنیدم اون عوضیا اینجا چیکار میکنن
ب سمت اونا رفتم اونا یسری راهزن بودن و ی سگ زخمی شده اونجا بود
ات: اهای عوضیا بهتون گفتم حق ندارید تو جنگل من دعوا کنید
و ب سمتشون اومد و با همشون دعوا کرد داشت یکیشونو خفه میکرد ک اون داد زد
گرگ: ارباب
و ی تبر از کنار من رد شد خورد توی تنه درخت ی پسر سمتم اومد چهرش معلوم نبود یکم ک جلو اومد فهمیدم اون رانگه دستم ناخداگاه شل شد اون گرگه رو ول کردم
ویو رانگ
گومیهو ها و جادوگرا باهم دشمنی خونی دارن ی نیمه جادوگر شده صاحب جنگل ما
پس منو گرگها باهم رفتیم تا جنگل رو خراب کنیم انگار گرگا شکست خورده بودن پس نوبت من بود یکی از تبرام رو پرت کردم و رفتم سمتشون اما با کسی ک دیدم تعجب کردم اون ات بود نه حتما طلسم تغیر شکله
ات: رانگ تو اینجا چیکار میکنی
رانگ: تو چجوری جرئت میکنی از بدن ات استفاده کنی
ات: منظورت چیه من اتم دیگه
رانگ: فکر کردی من احمقم ثابت کن
اون چند قدم جلو اومد و دستشو از روی سینه تا پایین کشید این مسیر ی زخمی بود ک لی یون ایجاد کرده بود و فقط ات میدونست
ات: این زخمو لی یون ایجاد کرد خودم پانسمانش کردم
اون واقعا ات بود ناخداگاه بغلش کردم اونم دلش برام تنگ شده بود و بغلم کرد
ات: تو اینجا چیکار میکنی
رانگ: خب این جنگل مال ماست ولی ی نیمه جادوگر گرفتش و تو اینجا چیکار میکنی
ات: من اون نیمه جادوگر ولی نمیدونستم این جنگل شماهاست اگه میخواین جنگل بهتون پس میدم
انگار دنیا رو سرم خراب شده بود چون دوستیه ی گومیهو و ی جادوگر غیر ممکنه اما فکر نکنم این موضوع رو بدونه
ات ازم جدا شد و رفت سمت اون سگ زخمی پیشش نشست و ی چاقو از جیبش دراورد و دستشو برید و خونشو روی زخم سگ ریخت
رانگ: ات داری چیکار میکنی
ات: خب خون ی جادوگر طبیعت برای حیوانات شفا بخشه
بعد چند ثانیه زخم اون سگ خوب شد و تبدیل ب انسان شد
ات: خب من باید برم چون این حالش خوب نیست
اونو بلند کرد و ی دستشو دور گردن خودش انداخت
ات: من فردا هم میام اینجا اگه دوست داشتی توام بیا
داشت میرفت ک گفتم
رانگ: راستی جون کوک کجاست
ی قطره اشک از چشم ات فرود اومد با بغض گفت
ات: اون ازدواج کرد با یکی دیگه... فردا میبینمت
ویو ات
و از اونجا دور شدم و بسمت قصر رفتم اونجا الان فستیوال بود از در پشتی رفتم تو اتاقم و اون سگ گذاشتم روی تختم و رفتم براش یکم سوپ بیارم وقتی برگشتم ب هوش اومده بود و روی تخت نشسته بود
ات: حالت خوبه
سگ: شما کی هستید
ات: خب من ات هستم توی جنگل زخمی پیدات کردم... برات غذا اوردم
سگ: چجوری واستون جبران کنم
ات: وقتی حالت خوب شد جبران کن.... راستی اسمت چیه
سگ: خب من اسمی ندارم
ات: نمیشه که اسمتو میزارم.....سون جه.. سون به معنی وفادار و جه ب معنیه بزرگ
سون جه: اسم قشنگیه
ات: حالا غذاتو بخور
حال
اون ازم محافظت میکنه
الان ی ماموریت تو دنیای انسانی دارم ی مقلده سون جه هم میاد و
شرط ندارین
۱۱.۱k
۰۶ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.