داستان درون و بیرون (پارت ¹⁷)
داستان درون و بیرون (پارت ¹⁷)
🔵🌌💙🌌💙🌌💙🌌🔵
شدو ادامه داد:(من داشتم با رباتا میجنگیدم، یکیش هدف گرفته بود رو من، هلش دادم و شلیکش خورد تو چشم تو!) گفتم:(ا...... اش..... اشکال نداره) معلوم بود داشت آروم گریه میکرد. از تیلز پرسیدم:(تو میدونی چرا اینجوری شدم؟) با نامیدی گفت:(هنوز معلوم نیست! شاید برات خطر ناک باشه!)
(اگمن🔴🍄)
نشسته بودم با اون فیلمایی که رباتا قبل نابود شدن گرفتن رو نگاه میکردم، دختره.... اون ماورایی به نظر میاد! ولی تا قدرت ماوراییش رو نشون نده، نمیتونم قدرتشو ازش بکشم بیرون!
ادامه دارد.....
#کمیک#داستان#رمان#سونیک#شدو#ناکلز#تیلز
🔵🌌💙🌌💙🌌💙🌌🔵
شدو ادامه داد:(من داشتم با رباتا میجنگیدم، یکیش هدف گرفته بود رو من، هلش دادم و شلیکش خورد تو چشم تو!) گفتم:(ا...... اش..... اشکال نداره) معلوم بود داشت آروم گریه میکرد. از تیلز پرسیدم:(تو میدونی چرا اینجوری شدم؟) با نامیدی گفت:(هنوز معلوم نیست! شاید برات خطر ناک باشه!)
(اگمن🔴🍄)
نشسته بودم با اون فیلمایی که رباتا قبل نابود شدن گرفتن رو نگاه میکردم، دختره.... اون ماورایی به نظر میاد! ولی تا قدرت ماوراییش رو نشون نده، نمیتونم قدرتشو ازش بکشم بیرون!
ادامه دارد.....
#کمیک#داستان#رمان#سونیک#شدو#ناکلز#تیلز
۲.۰k
۲۵ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.