«تکپارتی هوسوک»
جیهوپ ویو:
کوک بهم زنگ زده بود که برم پیشش ماشینم تعمیرگاه بود
پس مجبور بودم پیاده برم راه خونه کوک از یه محله که پر قلدره رد میشه و هیچ تاکسی حاضر نیست از اونجا بره و راه دیگه ای نیست بهش قول دادم پس نمیتونم کنسلش کنم تمام شجاتم و جمع کردم و وارد اون محله شدم شب بود و زیاد ادم نبود و این باعث ترسم میشد ولی خب باید اروم میموندم رفتم جلوتر که چهارتا پسر دورمو گرفتن
=گوشیتو رد کن بیاد
جیهوپ: ببخشید؟'(تعجب)
_یااا نشنیدی چی گفت گوشیتو بده
جبهوپ: و.. ولی نم.. یتو
☆بزنیدشش
ستاشون ریختن سرم داشتن میزدنم که صدای دختروونه ای توجهمو جلب کرد
جینا:
اع یکیو گیر اوردن یسس...بزا ببینم کیه رفتم جلوتر دیدم یه پسره اس خیلی خشگل بود اهه چی داری میگی ولی اخه خیلی کیوت بود گناه داشت رفتم به شین جو گفتم
جینا: یا شین جویا
شین جو: اوه اومدی هوم؟
جینا: ولش کن
شین جو: چی؟ میبینم مادمازل دل رحم شدن
جینا: یااااا نشنیدی چی گفتم گفتم ولش کنن
شین جو: مثلا میخای چیکار کنی (نیشخند)
جینا: با لگد زدم جا گردنش و بیهوشش کردم و رفتم سراغ بقیه شون که داشتن پسره رو میزدن و اونارم زدم رفتم سمتش و گفتم
جینا: ببینم خوبی؟(سرد)
جیهوپ: ا.. اره... ممنون
جینا: خیل خب پاشو برو تا اینا بلند نشدن(سرد)
جیهوپ: می... میتونم یه چیزی بهتون بگم؟
جینا: هوم؟
جبهوپ: حاضری باهام قرار بزاری؟
جینا:
راستش دروغ نگم ازش خوشم اومده...واستا چی نه نه جینا تو نباید اشتباه چند سال پبشتو تکرار کنی نباید بزاری دوباره اون اتفاق بیوفته احساساتتو بنداز دور دخترر
(بش خیانت شده)
جینا: نه...حالا لطفا برو
جیهوپ نا امیدانه گفت: خیل خب باشه و سرشو پایین انداخت و رفت
یه ماه بعد:
جیهوپ:
هوفف دوباره مجبورم از اون محله لعنتی رد بشم اخه کوک یکی نیست بگه چرا جایی خونه میخری که تنها راهش رد شدن از یه محله داغونه کاش اون دختره رو دوباره میدیدم حتی یادم رفت اسمشو بپرسم گرچه که اون ردم کرد
داشتم رد میشدم که یکی کشیدم داخل کوچه کوچه تقریبا بود و یه نور کمی از اخر کوچه میومد درست نمیتونستم صورت طرفو ببینم ولی از موهای بلندش که نور ته کوچه میخورد توشون معلوم بود دختره دهن باز کرد و گرفت
جیا: به پیشنهاد یه ماه پیشت فکر کردم
جیهوپ: چ.. چیی؟
جیا: من همونم که نجاتت دادم
جیهوپ: اها... خب؟
جیا: خب... قبوله...
جیهوپ از خوشحالی داد زد: چیییی واقنننننن
جیا دستشو روی دهن جیهوپ گذاشت و گفت: یااا ساکت باش الان یکی صدامونو میشنوه
جیهوپ: خیل خب.... ببینم...عامم... میتونم ببوسمت؟ (با خجالت)
جیا: اوهوم
جیهوپ: خیل خب پس...
چیه انتظار داری بنویسم؟ 😐
نظرتون؟
درخواستی چیزی هست درخدمتم☆
کوک بهم زنگ زده بود که برم پیشش ماشینم تعمیرگاه بود
پس مجبور بودم پیاده برم راه خونه کوک از یه محله که پر قلدره رد میشه و هیچ تاکسی حاضر نیست از اونجا بره و راه دیگه ای نیست بهش قول دادم پس نمیتونم کنسلش کنم تمام شجاتم و جمع کردم و وارد اون محله شدم شب بود و زیاد ادم نبود و این باعث ترسم میشد ولی خب باید اروم میموندم رفتم جلوتر که چهارتا پسر دورمو گرفتن
=گوشیتو رد کن بیاد
جیهوپ: ببخشید؟'(تعجب)
_یااا نشنیدی چی گفت گوشیتو بده
جبهوپ: و.. ولی نم.. یتو
☆بزنیدشش
ستاشون ریختن سرم داشتن میزدنم که صدای دختروونه ای توجهمو جلب کرد
جینا:
اع یکیو گیر اوردن یسس...بزا ببینم کیه رفتم جلوتر دیدم یه پسره اس خیلی خشگل بود اهه چی داری میگی ولی اخه خیلی کیوت بود گناه داشت رفتم به شین جو گفتم
جینا: یا شین جویا
شین جو: اوه اومدی هوم؟
جینا: ولش کن
شین جو: چی؟ میبینم مادمازل دل رحم شدن
جینا: یااااا نشنیدی چی گفتم گفتم ولش کنن
شین جو: مثلا میخای چیکار کنی (نیشخند)
جینا: با لگد زدم جا گردنش و بیهوشش کردم و رفتم سراغ بقیه شون که داشتن پسره رو میزدن و اونارم زدم رفتم سمتش و گفتم
جینا: ببینم خوبی؟(سرد)
جیهوپ: ا.. اره... ممنون
جینا: خیل خب پاشو برو تا اینا بلند نشدن(سرد)
جیهوپ: می... میتونم یه چیزی بهتون بگم؟
جینا: هوم؟
جبهوپ: حاضری باهام قرار بزاری؟
جینا:
راستش دروغ نگم ازش خوشم اومده...واستا چی نه نه جینا تو نباید اشتباه چند سال پبشتو تکرار کنی نباید بزاری دوباره اون اتفاق بیوفته احساساتتو بنداز دور دخترر
(بش خیانت شده)
جینا: نه...حالا لطفا برو
جیهوپ نا امیدانه گفت: خیل خب باشه و سرشو پایین انداخت و رفت
یه ماه بعد:
جیهوپ:
هوفف دوباره مجبورم از اون محله لعنتی رد بشم اخه کوک یکی نیست بگه چرا جایی خونه میخری که تنها راهش رد شدن از یه محله داغونه کاش اون دختره رو دوباره میدیدم حتی یادم رفت اسمشو بپرسم گرچه که اون ردم کرد
داشتم رد میشدم که یکی کشیدم داخل کوچه کوچه تقریبا بود و یه نور کمی از اخر کوچه میومد درست نمیتونستم صورت طرفو ببینم ولی از موهای بلندش که نور ته کوچه میخورد توشون معلوم بود دختره دهن باز کرد و گرفت
جیا: به پیشنهاد یه ماه پیشت فکر کردم
جیهوپ: چ.. چیی؟
جیا: من همونم که نجاتت دادم
جیهوپ: اها... خب؟
جیا: خب... قبوله...
جیهوپ از خوشحالی داد زد: چیییی واقنننننن
جیا دستشو روی دهن جیهوپ گذاشت و گفت: یااا ساکت باش الان یکی صدامونو میشنوه
جیهوپ: خیل خب.... ببینم...عامم... میتونم ببوسمت؟ (با خجالت)
جیا: اوهوم
جیهوپ: خیل خب پس...
چیه انتظار داری بنویسم؟ 😐
نظرتون؟
درخواستی چیزی هست درخدمتم☆
۶.۵k
۱۵ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.