𝓑𝓵𝓸𝓸𝓭-𝓬𝓸𝓵𝓸𝓻𝓮𝓭 𝓼𝓽𝓻𝓲𝓷𝓰...🩸
𝓑𝓵𝓸𝓸𝓭-𝓬𝓸𝓵𝓸𝓻𝓮𝓭 𝓼𝓽𝓻𝓲𝓷𝓰...🩸
ریسمانی به رنگ خون...🩸
ℙ𝕒𝕣𝕥 𝟜
با صدای زنگ بچهها و معلم از کلاس خارج شدن اما سوآه توی خواب عمیق بود پسر سرش رو عین اون روز میز گذاشت و بهش خیره شد بخاطر اون به این مدرسه اومد اما حتی اسمش رو نمیدونست...
کنار پنجره بود با خودش فکر کرد شاید سرما بخوره پس ژاکتش رو درآورد و روش انداخت و بعد از اون از کلاس خارج شد
هانا: سوآه بیدار شو... زنگ تفریح تموم شد
میشه حواست بهش باشه؟ الان برمیگردم
نزدیکش شد و اسمش رو آروم تکرار کرد...
سوآه...
سوآه...
سوآه چشماش رو باز کرد پسر جلوش بود... سرش رو از روی میز برداشت
☆هی من هنوز اسمت رو هم نمیدونم
_ خب نپرسیدی! اسم من جونگکوکه
هانا برگشته بود
هانا: سوآه اون ژاکت کیه؟
☆ ژاکت؟(به خودش نگاهی کرد) این... این مال کیه؟
_ مال منه... گفتم شاید سرما بخوری
☆ ممنون جونگ کوک! لازم نبود
هانا: پاشین بریمسالن امروز ورزش داریم
☆ هانااا لباس ورزشیم رو یادم رفته!
هانا: هی دختر حواست کجا بود؟ الان میخوای چیکار کنی؟
_ منم ندارم!
☆ برای تو اشکالی نداره امروز تازه اومدی من چی؟؟؟
هانا: هی حرص نخور نظرت چیه من فقط شلوار ورزشیم رو بپوشم تو هم گرمکن من رو بپوشی؟
☆ تو جدی ای؟
هانا: آره
☆ نه من حس خوبی ندارم... همینطوری میام
هانا: پس بریم!
معلم ورزش یکوچولو سرزنشم کرد ولی خب مهم نبود...
جونگکوک و پسرا والیبال بازی میکردن که یکیشون مصدوم شد
☆هی بچه ها میشه من بجاش بازی کنم؟
اون وو: مطمئنی؟ اصلا بلدی؟
یونگ: یه دختر؟ مسخرمون نکن یه توپ بهت بخوره گریت میگیره حوصله نداریم...
☆ پس میخواین اینطوری بازی کنین؟ بذارین بهتون اضافه بشم
اون وو: بیا... لطفا خراب نکن همینطوری هم دو تا عقبیم!
موهاش رو بالا بست نفس عمیقی کشید و وارد زمین شد
یونگ: سرویس با توعه
سوآه توپ رو گرفت و پشت خط ایستاد... چند ثانیه بعد بازی با سرویس اون ادامه پیدا کرد
(۴۶ دقیقه بعد)
روی صندلی نشست تا ضربانش به حالت معمولی برگرده... خسته بود
_ کارت خوب بود ، آفرین!
(دستش رو روی سرش کشید) آب میخوای؟
☆ هوم...
_ بگیرش (بطری رو بهش میده) فکر نمیکردم والیبالت انقدر خوب باشه تحت تاثیر قرار گرفتم
☆ از وقتی بچه بودم بازی میکنم و برای آب ممنونم! میرم لباسم رو عوض کنم خداحافظ...
سوآه وارد رختکن شد
یونگ: من میرم رخت کن...
_ سوآه اون توعه بذار بیاد بیرون بعد برو
یونگ: هی جونگکوک تو کارمون دخالت نکن... میخواست نره
اونوو: خب یدونه رخت کن داریم یکم احترام بذار
یونگ: منم در رو نشکستم وارد نشدم...
هانا: هی یونگ با بقیه خوب حرف بزن موضوع مهمی نیست واقعا
سوآه... سوآه... لطفا سریعتر بیا بیرون...
سوآه در رو باز کرد و با هانا و بقیه دخترا از سالن خارج شد...
ریسمانی به رنگ خون...🩸
ℙ𝕒𝕣𝕥 𝟜
با صدای زنگ بچهها و معلم از کلاس خارج شدن اما سوآه توی خواب عمیق بود پسر سرش رو عین اون روز میز گذاشت و بهش خیره شد بخاطر اون به این مدرسه اومد اما حتی اسمش رو نمیدونست...
کنار پنجره بود با خودش فکر کرد شاید سرما بخوره پس ژاکتش رو درآورد و روش انداخت و بعد از اون از کلاس خارج شد
هانا: سوآه بیدار شو... زنگ تفریح تموم شد
میشه حواست بهش باشه؟ الان برمیگردم
نزدیکش شد و اسمش رو آروم تکرار کرد...
سوآه...
سوآه...
سوآه چشماش رو باز کرد پسر جلوش بود... سرش رو از روی میز برداشت
☆هی من هنوز اسمت رو هم نمیدونم
_ خب نپرسیدی! اسم من جونگکوکه
هانا برگشته بود
هانا: سوآه اون ژاکت کیه؟
☆ ژاکت؟(به خودش نگاهی کرد) این... این مال کیه؟
_ مال منه... گفتم شاید سرما بخوری
☆ ممنون جونگ کوک! لازم نبود
هانا: پاشین بریمسالن امروز ورزش داریم
☆ هانااا لباس ورزشیم رو یادم رفته!
هانا: هی دختر حواست کجا بود؟ الان میخوای چیکار کنی؟
_ منم ندارم!
☆ برای تو اشکالی نداره امروز تازه اومدی من چی؟؟؟
هانا: هی حرص نخور نظرت چیه من فقط شلوار ورزشیم رو بپوشم تو هم گرمکن من رو بپوشی؟
☆ تو جدی ای؟
هانا: آره
☆ نه من حس خوبی ندارم... همینطوری میام
هانا: پس بریم!
معلم ورزش یکوچولو سرزنشم کرد ولی خب مهم نبود...
جونگکوک و پسرا والیبال بازی میکردن که یکیشون مصدوم شد
☆هی بچه ها میشه من بجاش بازی کنم؟
اون وو: مطمئنی؟ اصلا بلدی؟
یونگ: یه دختر؟ مسخرمون نکن یه توپ بهت بخوره گریت میگیره حوصله نداریم...
☆ پس میخواین اینطوری بازی کنین؟ بذارین بهتون اضافه بشم
اون وو: بیا... لطفا خراب نکن همینطوری هم دو تا عقبیم!
موهاش رو بالا بست نفس عمیقی کشید و وارد زمین شد
یونگ: سرویس با توعه
سوآه توپ رو گرفت و پشت خط ایستاد... چند ثانیه بعد بازی با سرویس اون ادامه پیدا کرد
(۴۶ دقیقه بعد)
روی صندلی نشست تا ضربانش به حالت معمولی برگرده... خسته بود
_ کارت خوب بود ، آفرین!
(دستش رو روی سرش کشید) آب میخوای؟
☆ هوم...
_ بگیرش (بطری رو بهش میده) فکر نمیکردم والیبالت انقدر خوب باشه تحت تاثیر قرار گرفتم
☆ از وقتی بچه بودم بازی میکنم و برای آب ممنونم! میرم لباسم رو عوض کنم خداحافظ...
سوآه وارد رختکن شد
یونگ: من میرم رخت کن...
_ سوآه اون توعه بذار بیاد بیرون بعد برو
یونگ: هی جونگکوک تو کارمون دخالت نکن... میخواست نره
اونوو: خب یدونه رخت کن داریم یکم احترام بذار
یونگ: منم در رو نشکستم وارد نشدم...
هانا: هی یونگ با بقیه خوب حرف بزن موضوع مهمی نیست واقعا
سوآه... سوآه... لطفا سریعتر بیا بیرون...
سوآه در رو باز کرد و با هانا و بقیه دخترا از سالن خارج شد...
۱۸.۸k
۲۴ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.