پ̶ا̶ر̶ت⑦

پ̶ا̶ر̶ت⑦
ویو ا/ت
بابام و آقای جاهیون داشتند درمورد کار حرف میزدن
منم خیلی معذب بودم و سریع غذامو تموم کردمو  رفتم توی اتاقم
یکی/دو ساعت گذشت وهمه‌ی مهمونا رفتن منم اومدم بیرون یکم تلویزیون ببینم دیدم بابام اومد و پیشم نشست
÷ ا/ت تو باید کم کم کارای شرکت رو یاد بگیری میتونی از فردا بری شرکت و با جونگ کوک کار کنی..
× ولی من هنوز مدرسه دارم
÷ درکنارش درسات هم میخونی باشه؟
× خب نمیدونم از پسش بر‌میام‌یا‌نه
÷ باشه بهت زمان میدم میتونی چند ماه دیگه شروع کنی
×باشه
و بابام رفت و همینجوری درگیر فکرام بودم چند دقیقه گذشت و رفتم خوابیدم
ویو تهیونگ همون(بابای ا/ت)
این چند روز حالم خوب نبود و رفتم دکتر و متوجه شدم سرطان خون دارم
جولیا هم که اومده دیگه بدتر
هرچه زودتر دوباره باید مهمونی بگیرم و جولیا رو به ا/ت معرفی کنم
مهم نیست بمیرم ولی باید این کار و هرچه زودتر انجام بدم
باید ا/ت بدونه جولیا کیه
ویو ا/ت
خاله‌ی مینا دو روزه که از اسپانیا اومده واقعا خیلی خوشحالم دلم براش تنگ شده
قبلنا خیلی باهاش حرف میزدم و پیشش خیلی احساس راحتی میکنم
و امروز میخوام برم ببینمش.
.
.
.
ایگ نکن نظرت مهمه
شرط:15 لایک