پارت۷
ویو نامجون
که گفت
+من نمیخوام باهات بخوابم پس منو کتک بزن
_دیگه کتکت نمیزنم
+چرا
_چون میدونم که جاسوس نیستی
+خوبه حالا که میدونی من میرم همون جای که بودم
_نمیزارم بری
+تو هیچیِ من نیستی پس میتونم برم
ویو سولی
وقتی این و گفتم که جام بلند شدم و به سمت در رفتم میخواستم برم بیرون که دستم و گرفت و به در چسبوند خیلی بهم نزدیک بود جوری که اگه حرف میزدم ل.ب.ا.م.به.ل.ب.ا.ش. میخورد
_نمیتونی بری
چون حرف میزد ل.ب.ا.ش. به ل.ب.ا.م. خورد سرم و به سمت راست کج کردم
+ولم کن من میخوام بر...
که سرم و با دستاش برگردوند و شروع به ب.و.س.ی.د.ن.م. کرد بعد از چند دقیقه ولم کرد و شروع به حرف زدن کرد
_من دوست دارم لطفا پیشم بمون
منم دوسش داشتم ولی اون یه قاتل بود و من باید ازش دور میشدم این جوری برایهر دوتامون خوب میشد
+من ازت متنفرم ولم کن
بعد از حرفم ازم جدا شد و
_واقعا ازم متنفری
+اره
_باشه برو
بعد از حرفشاز اتاق خارج شدم و از خونه بیرون رفتم داشتم حرکت میکردم که یه تاکسی دیدم براش دست تکون دادم که ایستاد سوار تاکسی شدم و به سمت خونه ای خودم حرکت کرد میدونم که کارِ بدیکردم ولی اون یه قاتله ممکنه از من برای گیر انداختنش استفاده کنن مجبور بودم که این کار و کنم
به خونه رسیدم از تاکسی پیاده شدم و وارد خونه شدم به سمت اتاقم رفتم و روی تختم نشستم و که بعد از چند دقیقه خوابم برد
۴ ماه بعد
ادامه دارد
که گفت
+من نمیخوام باهات بخوابم پس منو کتک بزن
_دیگه کتکت نمیزنم
+چرا
_چون میدونم که جاسوس نیستی
+خوبه حالا که میدونی من میرم همون جای که بودم
_نمیزارم بری
+تو هیچیِ من نیستی پس میتونم برم
ویو سولی
وقتی این و گفتم که جام بلند شدم و به سمت در رفتم میخواستم برم بیرون که دستم و گرفت و به در چسبوند خیلی بهم نزدیک بود جوری که اگه حرف میزدم ل.ب.ا.م.به.ل.ب.ا.ش. میخورد
_نمیتونی بری
چون حرف میزد ل.ب.ا.ش. به ل.ب.ا.م. خورد سرم و به سمت راست کج کردم
+ولم کن من میخوام بر...
که سرم و با دستاش برگردوند و شروع به ب.و.س.ی.د.ن.م. کرد بعد از چند دقیقه ولم کرد و شروع به حرف زدن کرد
_من دوست دارم لطفا پیشم بمون
منم دوسش داشتم ولی اون یه قاتل بود و من باید ازش دور میشدم این جوری برایهر دوتامون خوب میشد
+من ازت متنفرم ولم کن
بعد از حرفم ازم جدا شد و
_واقعا ازم متنفری
+اره
_باشه برو
بعد از حرفشاز اتاق خارج شدم و از خونه بیرون رفتم داشتم حرکت میکردم که یه تاکسی دیدم براش دست تکون دادم که ایستاد سوار تاکسی شدم و به سمت خونه ای خودم حرکت کرد میدونم که کارِ بدیکردم ولی اون یه قاتله ممکنه از من برای گیر انداختنش استفاده کنن مجبور بودم که این کار و کنم
به خونه رسیدم از تاکسی پیاده شدم و وارد خونه شدم به سمت اتاقم رفتم و روی تختم نشستم و که بعد از چند دقیقه خوابم برد
۴ ماه بعد
ادامه دارد
۱.۷k
۰۵ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.