پارت ۴۹
ولی در اصل توی ذهنش به خار مادر جنی لعنت فرستاد .
بعد از چند بار تکون خوردن ا.ت روی پای کوک ، کوک هی گرمش شد...هی گرمش شد.....هی گرمش شد.....
این وسط خود ا.ت هم تحریک شده بود
کوک آروم در گوش ا.ت زمزمه کرد : اوووم بیب این کارایی که میکنی عاقبت خوبی ندارم ها. حالا خودت میدونی و صدای ناله هات .
ا.ت هم که تحریک شده بود آروم در گوش کوک گفت : ا...اشکال نداره آقای جئون. خودم هم بهت نیاز دارم ....
کوک دیگه چیزی نگفت
یکم گذشت که ا.ت متوجه شد پسرا هم دارن با نگاه های شیطانی به دخترا نگاه میکنن.
جیمین آروم در گوش جنی فقط جوری که خودش بشنوه گفت : بیب نظرت چیه یه شب خوب دیگه رو تجربه کنیم؟ هوم؟
جنی: عه عه عه .آقای پارک ا.ت داره کوک رو تحریک میکنه تو چرا تحریک شدی ها؟ پیشنهاد خودت بوداااا. همین چند شب پیش بود داشتی کو.نمو .....اممم....چیزه .....ن..نه....امممم.( جیمین پرید وسط حرفش)
جیمین: امشب هم قراره.....
بعد از این حرف جیمین کوک یهو کمر ا.ت رو گرفت و براید استایل بغلش کرد و گفت خب دیگه ما بریم خونه انگار ا.ت بدجور دلش موز میخواد برم بهش بدم .
بعد از کوک جیمین هم کمر جنی رو گرفت و بغلش کرد و گفت: اتفاقا ما هم داریم میریم چون جنی هم میخواد .
کوک: عه هیونگ تو هم! عه عه عه خانم نونا جنی گل به خودی زدی که .
جنی هم ساکت بود .
همه خدافظی کردن و رفتن خونه .
ا.ت ویو: وقتی رسیدم خونه کوک منو برآید بغل کرد و بردم توی خونه و.......
ویو بعد از ( نماز خوندنشون کار خاصی نکردم😐🫣 )کوک و ا.ت :
کوک وقتی رو تخت کنار ا.ت دراز کشیده بود گفت: خیلی ....خیلی خوب بود بیب
ا.ت: اره واقعا خیلی ممنونم که پارم کردی.
کوک: خواهش میکنم بیبی
ا.ت: ... هییییین . ساعت پنج و نیمه صبحهههه . فردا هم ...نه دیگه فردا چیه ....چند ساعت دیگه دانشگاه داااارم .
کوک: ( با لحن کیوت) حالا نمیشه نری چاگی؟
ا.ت: وا.دا.فاااااا.ک انگار نه انگار که دو دقیقه پیش آنقدر هات شده بودی که داشتم میسوختم الان آنقدر کیوتتتتتت؟این کارا از یه انسان بعیده به خدااااا. این ددی منه که تبدیل شده به کیوت ترین بانی دنیاااااا. مغزم نمیکشههههه( همه رو تند تند گفت)
کوک: ( همچنان با لحن کیوت) بیبی آروم باااش . نفس بگیر الان خفه میشی .
ا.ت: لعنتتتتتی انقدر گیون نبااااااش.
کوک:( لباشو غنجه میکنه) دوست دارم کیوت باشم .
بعد از این حرف کوک یه لحظه روش رو کرد اونور بعد..........
........................
الان پارت بعدی رو هم میذارمممممم
بعد از چند بار تکون خوردن ا.ت روی پای کوک ، کوک هی گرمش شد...هی گرمش شد.....هی گرمش شد.....
این وسط خود ا.ت هم تحریک شده بود
کوک آروم در گوش ا.ت زمزمه کرد : اوووم بیب این کارایی که میکنی عاقبت خوبی ندارم ها. حالا خودت میدونی و صدای ناله هات .
ا.ت هم که تحریک شده بود آروم در گوش کوک گفت : ا...اشکال نداره آقای جئون. خودم هم بهت نیاز دارم ....
کوک دیگه چیزی نگفت
یکم گذشت که ا.ت متوجه شد پسرا هم دارن با نگاه های شیطانی به دخترا نگاه میکنن.
جیمین آروم در گوش جنی فقط جوری که خودش بشنوه گفت : بیب نظرت چیه یه شب خوب دیگه رو تجربه کنیم؟ هوم؟
جنی: عه عه عه .آقای پارک ا.ت داره کوک رو تحریک میکنه تو چرا تحریک شدی ها؟ پیشنهاد خودت بوداااا. همین چند شب پیش بود داشتی کو.نمو .....اممم....چیزه .....ن..نه....امممم.( جیمین پرید وسط حرفش)
جیمین: امشب هم قراره.....
بعد از این حرف جیمین کوک یهو کمر ا.ت رو گرفت و براید استایل بغلش کرد و گفت خب دیگه ما بریم خونه انگار ا.ت بدجور دلش موز میخواد برم بهش بدم .
بعد از کوک جیمین هم کمر جنی رو گرفت و بغلش کرد و گفت: اتفاقا ما هم داریم میریم چون جنی هم میخواد .
کوک: عه هیونگ تو هم! عه عه عه خانم نونا جنی گل به خودی زدی که .
جنی هم ساکت بود .
همه خدافظی کردن و رفتن خونه .
ا.ت ویو: وقتی رسیدم خونه کوک منو برآید بغل کرد و بردم توی خونه و.......
ویو بعد از ( نماز خوندنشون کار خاصی نکردم😐🫣 )کوک و ا.ت :
کوک وقتی رو تخت کنار ا.ت دراز کشیده بود گفت: خیلی ....خیلی خوب بود بیب
ا.ت: اره واقعا خیلی ممنونم که پارم کردی.
کوک: خواهش میکنم بیبی
ا.ت: ... هییییین . ساعت پنج و نیمه صبحهههه . فردا هم ...نه دیگه فردا چیه ....چند ساعت دیگه دانشگاه داااارم .
کوک: ( با لحن کیوت) حالا نمیشه نری چاگی؟
ا.ت: وا.دا.فاااااا.ک انگار نه انگار که دو دقیقه پیش آنقدر هات شده بودی که داشتم میسوختم الان آنقدر کیوتتتتتت؟این کارا از یه انسان بعیده به خدااااا. این ددی منه که تبدیل شده به کیوت ترین بانی دنیاااااا. مغزم نمیکشههههه( همه رو تند تند گفت)
کوک: ( همچنان با لحن کیوت) بیبی آروم باااش . نفس بگیر الان خفه میشی .
ا.ت: لعنتتتتتی انقدر گیون نبااااااش.
کوک:( لباشو غنجه میکنه) دوست دارم کیوت باشم .
بعد از این حرف کوک یه لحظه روش رو کرد اونور بعد..........
........................
الان پارت بعدی رو هم میذارمممممم
۴.۹k
۰۲ مرداد ۱۴۰۲