خدمتکار شخصی
خدمتکار شخصی
p¹⁸
زن عموی کوک یجوری نگام میکرد انگار ارث باباشو خورده بودم
آه ولش من هیچ سر از این خونواده در نمیارم
چندمین گذشت و بزرگتر ها گرم صحبت بودن که هان گفت:بچه ها میاد بریم جرعت حقیقت
همه به جز ا/ت و کوک:آره
هان:هیونگ تو نمیای؟
–:من مشکلی ندارم.عزیزم تو میای؟(رو به ا/ت)
+:بریم(لبخند)
رفتیم توی حیاط عمارت که بازی کنیم هان بطری رو چرخوند و افتاد به هان و کوک
هان:ج یا ح
–:ج
هان:حاضری ا/ت رو ترک کنی
ی تیکه از مویی که جلوی صورت ا/ت بود رو داد عقب و
–:حاضرم بمیرم اما ترکش نکنم .... (با لبخند ملیح و نگاه عاشقانه به ا/ت)
لیا:(در حال حرص خوردن فراوان)
ادامه دارد....
p¹⁸
زن عموی کوک یجوری نگام میکرد انگار ارث باباشو خورده بودم
آه ولش من هیچ سر از این خونواده در نمیارم
چندمین گذشت و بزرگتر ها گرم صحبت بودن که هان گفت:بچه ها میاد بریم جرعت حقیقت
همه به جز ا/ت و کوک:آره
هان:هیونگ تو نمیای؟
–:من مشکلی ندارم.عزیزم تو میای؟(رو به ا/ت)
+:بریم(لبخند)
رفتیم توی حیاط عمارت که بازی کنیم هان بطری رو چرخوند و افتاد به هان و کوک
هان:ج یا ح
–:ج
هان:حاضری ا/ت رو ترک کنی
ی تیکه از مویی که جلوی صورت ا/ت بود رو داد عقب و
–:حاضرم بمیرم اما ترکش نکنم .... (با لبخند ملیح و نگاه عاشقانه به ا/ت)
لیا:(در حال حرص خوردن فراوان)
ادامه دارد....
۵.۲k
۰۵ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.