پارت دوم خاطرات عشق پرپر شده بهش یه خاطرات اضافه کردم
یونجی: بریم موچی ؟
جیمین : امشب شب خیلی خوبیه
قرار بود امشب با خانواده ها تصمیم بگیریم که زمان عروسی من و جیمین کی باشه
یونجی :جیمین مادرو پدرت میدونن من زیاد زنده نیستم ؟
مادر ج : اره عزیزم ما میدونیم ابن انتخاب خود جیمین
یونجی : ممنونم جیمین شی
بزرگتر ها شروع کردن به صحبت کردن
مادرم : پس عروسی باشه برای شنبه شب
یونجی : یعنی پس فرداشب ؟
مادرم : آره قشنگم شما که کار هاتون رو انجام دادید
جیمین: عالیه 😍
شب از خوشحالی خوابم نبردکاملا قلبم رو فراموش کردم
پرش زمانی
صبج روز عروسی :
یونجی: من خوابم میاد نمیخوام برم آرایشگاه
جیمین : تنبل خانم پاشو امشب عروسیته
با گریه از روی تخت پاشدم دست صورتم رو شستم
و راه افتادیم سمت آرایشگاه
جیمین: برو موچی کوچولوی من آرایشگر ها منتظر مان بدووو
چند ساعتی گذشت من آماده شده بودم نگاهی توی آینه به خودم کردم چقدر
مادر : چقدر خوشگل شدی
یونجی : کاش قلبم هم مثل صورتم پاک خوشحال بود
مادر : اونم درست میشه نگران نباش .....
جیمین : امشب شب خیلی خوبیه
قرار بود امشب با خانواده ها تصمیم بگیریم که زمان عروسی من و جیمین کی باشه
یونجی :جیمین مادرو پدرت میدونن من زیاد زنده نیستم ؟
مادر ج : اره عزیزم ما میدونیم ابن انتخاب خود جیمین
یونجی : ممنونم جیمین شی
بزرگتر ها شروع کردن به صحبت کردن
مادرم : پس عروسی باشه برای شنبه شب
یونجی : یعنی پس فرداشب ؟
مادرم : آره قشنگم شما که کار هاتون رو انجام دادید
جیمین: عالیه 😍
شب از خوشحالی خوابم نبردکاملا قلبم رو فراموش کردم
پرش زمانی
صبج روز عروسی :
یونجی: من خوابم میاد نمیخوام برم آرایشگاه
جیمین : تنبل خانم پاشو امشب عروسیته
با گریه از روی تخت پاشدم دست صورتم رو شستم
و راه افتادیم سمت آرایشگاه
جیمین: برو موچی کوچولوی من آرایشگر ها منتظر مان بدووو
چند ساعتی گذشت من آماده شده بودم نگاهی توی آینه به خودم کردم چقدر
مادر : چقدر خوشگل شدی
یونجی : کاش قلبم هم مثل صورتم پاک خوشحال بود
مادر : اونم درست میشه نگران نباش .....
۲۹.۵k
۲۲ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.