"دوروی یک سکه"
"دوروی یک سکه"
Part12
/از زبان نورا/
رفتم شرکت داداش اونجا خیلی بزرگ بود منتظره نشستم تا نوبتم بشه پاهامو تکون میدادم که گوشیم زنگ خورد با دیدن اسم ندا استرسم بیشتر شد و جوابشو دادم همنجور که احوال پرسی میکردم بدنم داشت سنگین میشد
-نورا کجایی؟امدم خونه دیدم نیستی؟
~سارا میشناسی؟همون دختره که با طاها رفت تو رابطه همون پیک می
-اره خراب خانوم خب؟
~دزدیدنش نپرس از کجا میدونی که حوصله حرف زدن ندارم ولی الان امدم به خانوادش خبر بدم
-باشه اگه اذیت میشی نمپرسم حالا بگو دکتر رفتی؟
اگه میگفتم که نرفتم حتما سرصدا را مینداخت به مامان میگفت
~اره رفتم
-پف خیالم راحت شد حالا دکتر چی گفت؟
تا امدم جواب بدم منشی شرکت صدام کرد که برم پیشش
~ندا الان منشی شرکت داداش سارا صدام زد بعدن زنگ میزنم
گوشی رو قطع کردم و به طرف منشی رفتم
/به زبان نویسنده/
نورا رفت پیش منشی
▪خانوم شما چیکار دارید با اقا مدیر؟
~من باید باخودشون حرف بزنم
نورا که اینو منشی شروع کرد به خندیدن
▪میدونی مدیر اینجا کی هست؟
~به من ربطی نداره کی هست الانم اگه کار واجب نداشتم نمیومدم
▪کار واجبت چی بگو بهش میگم؟
~نمیشه باید به خودش بگم
▪اون ادم معمولی نیست نمیشه بیبینیش یا بگو به من یا برو
~باشه میرم
غرور نورا مهم تر از سارا بود پس از شرکت زد بیرون که باصدای منشی سرجاش وایستاد
▪خانوم وایسا
نورا با قیافه سرد و مغرور وایستاد و به منشی نگاه میکرد
▪اگه کارت واجبه تو برگه بنویس بهش بدم اگر میخوای بهم نگی
نورا کمی فکر کرد و قبول کرد و رفت تو شرکت و با خط جذابش نامه رو برای داداش سارا نوشت
<نامه: سلام اقا شاهانی من یکی از دوست هایی سارا یکی از دوست هایی قدیمی خواهرتون هستم امروز سارا امد خونمون که بخاطر دلایل شخصی بین خودمون من اونو راه ندادم تو خونم بعد رفتنش حدود ۳۰ دقیقه گذاشت که کلی بهم زنگ زد که اخر جوابشو دادم و اونم فقط همینو گفت کهکمک کن بعدش صدای چند تا مرد امد و قطع شد و بعد پیامک برام امد دیدم برام لوکیشن فرستاده اینم ادرس...................رفتم اونجا خبری از سارا نبود از خانوادتون چیزی نمدونم ادرسی هم نداشتم اینجارو با بدبدختی گیر اوردم
همین بای>
نمدونم ویسگونم خراب شده بعد ۱۰۰ بار اپلود میکنه بهنظرتون بروزسانی کنم
Part12
/از زبان نورا/
رفتم شرکت داداش اونجا خیلی بزرگ بود منتظره نشستم تا نوبتم بشه پاهامو تکون میدادم که گوشیم زنگ خورد با دیدن اسم ندا استرسم بیشتر شد و جوابشو دادم همنجور که احوال پرسی میکردم بدنم داشت سنگین میشد
-نورا کجایی؟امدم خونه دیدم نیستی؟
~سارا میشناسی؟همون دختره که با طاها رفت تو رابطه همون پیک می
-اره خراب خانوم خب؟
~دزدیدنش نپرس از کجا میدونی که حوصله حرف زدن ندارم ولی الان امدم به خانوادش خبر بدم
-باشه اگه اذیت میشی نمپرسم حالا بگو دکتر رفتی؟
اگه میگفتم که نرفتم حتما سرصدا را مینداخت به مامان میگفت
~اره رفتم
-پف خیالم راحت شد حالا دکتر چی گفت؟
تا امدم جواب بدم منشی شرکت صدام کرد که برم پیشش
~ندا الان منشی شرکت داداش سارا صدام زد بعدن زنگ میزنم
گوشی رو قطع کردم و به طرف منشی رفتم
/به زبان نویسنده/
نورا رفت پیش منشی
▪خانوم شما چیکار دارید با اقا مدیر؟
~من باید باخودشون حرف بزنم
نورا که اینو منشی شروع کرد به خندیدن
▪میدونی مدیر اینجا کی هست؟
~به من ربطی نداره کی هست الانم اگه کار واجب نداشتم نمیومدم
▪کار واجبت چی بگو بهش میگم؟
~نمیشه باید به خودش بگم
▪اون ادم معمولی نیست نمیشه بیبینیش یا بگو به من یا برو
~باشه میرم
غرور نورا مهم تر از سارا بود پس از شرکت زد بیرون که باصدای منشی سرجاش وایستاد
▪خانوم وایسا
نورا با قیافه سرد و مغرور وایستاد و به منشی نگاه میکرد
▪اگه کارت واجبه تو برگه بنویس بهش بدم اگر میخوای بهم نگی
نورا کمی فکر کرد و قبول کرد و رفت تو شرکت و با خط جذابش نامه رو برای داداش سارا نوشت
<نامه: سلام اقا شاهانی من یکی از دوست هایی سارا یکی از دوست هایی قدیمی خواهرتون هستم امروز سارا امد خونمون که بخاطر دلایل شخصی بین خودمون من اونو راه ندادم تو خونم بعد رفتنش حدود ۳۰ دقیقه گذاشت که کلی بهم زنگ زد که اخر جوابشو دادم و اونم فقط همینو گفت کهکمک کن بعدش صدای چند تا مرد امد و قطع شد و بعد پیامک برام امد دیدم برام لوکیشن فرستاده اینم ادرس...................رفتم اونجا خبری از سارا نبود از خانوادتون چیزی نمدونم ادرسی هم نداشتم اینجارو با بدبدختی گیر اوردم
همین بای>
نمدونم ویسگونم خراب شده بعد ۱۰۰ بار اپلود میکنه بهنظرتون بروزسانی کنم
۴.۶k
۱۸ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.