چندپارتی شوگا
Part 10 =پارت آخر
شوگا با سرعت از اداره ی پلیس خارج میشه و به سمت خونهش میره و به سمت آشپزخونه میره چند تا قرص رو همینجوری پشت سر هم میخوره به سمت تختش میره با گوشیش به همه ی اعضا و اعضای خانوادش پیام میده و ازشون خداحافظی میکنه چشماش کم کم داره بسته میشه اما اون برای اینکه مطمئن باشه همیشه از این دنیا میره ت.یغی رو از توی کشو در میاره و روی رگش میزاره و با شدت میبره و خونش به سرعت از رگش بیرون میزنه دیگه کم...کم...کم..کم چشماش بسته میشه و میخوابه
نوری رو روی چشماش حس میکنه از خواب بلند میشه به این طرف و اونطرف نگاه میکنه یه جای سرسبز و خیلی خوشگله صدای پرنده ها، صدای رود آب، بوی سبزه همه ی این ها اون رو یاد ات مینداخت که صدایی آشنا به گوشش رسید به دور و اطراف نگاه کرد و دختری رو دید که خیلی شبیه اته و داره دنبال پروانه ها میدوئه یکم که دقت کرد فهمید اته از خوشحالی بغضی کرد و با سرعت به سمت ات دوید و بغلش کرد
شوگا:ات....ات تو اینجایی.....من پیدات کردم
ات:شوگا؟؟!!....تو اینجا چیکار میکنی؟!
شوگا:مگه کجام؟!
ات:خیلی زود اومدی به این دنیا
شوگا:دنیای پس از مرگ؟!
ات:آره
شوگا:یعنی تو،تو خوابم نیستی؟؟واقعی هستی دیگه؟؟!!درسته نکنه این خواب باشه و وقتی بیدار بشم تو رو نبینم(بغض)
ات:نه خواب نمیبینی واقعیته(لبخند تلخ)
شوگا:ات ببخشید من بهت آسیب زدم من نمیخواستم اون کار رو بکنم ......نمیخواستم هولت بدم.....نمیخواستم بری تو کما و بمیری....من میخواستم وقتی بهوش اومدی بهت اعتراف کنم
ات:میدونم شوگا....نیازی به عذرخواهی نیست من و تو از الان میتونیم با هم زندگی کنیم
شوگا:واقعا؟؟....یعنی....یعنی.....تو منو بخشیدی؟؟
ات:معلومه که آره بیا بریم از این به بعد با هم زندگی کنیم تو این دنیا
شوگا:آره قول میدم اینجا بهترین ها رو برات فراهم کنم
ات:راستی تو چرا اومدی اینجا؟؟؟
شوگا:قضیه اش مفصله
ات:الان بگو
شوگا:بعدا بهت میگم....چون الان فقط میخوام کنار تو باشم
ات:باشه بیا بریم کنار رود
شوگا:بریم
درسته که اونا نتونستن تو دنیا خیلی خوب زندگی کنن اما تو دنیای پس از مرگ میتونن با خیال راحت کنار هم زندگی کنن
پایان
خب تهش رو شاد هم کردم🥲
امیدوارم خوشتون بیاد❤
شوگا با سرعت از اداره ی پلیس خارج میشه و به سمت خونهش میره و به سمت آشپزخونه میره چند تا قرص رو همینجوری پشت سر هم میخوره به سمت تختش میره با گوشیش به همه ی اعضا و اعضای خانوادش پیام میده و ازشون خداحافظی میکنه چشماش کم کم داره بسته میشه اما اون برای اینکه مطمئن باشه همیشه از این دنیا میره ت.یغی رو از توی کشو در میاره و روی رگش میزاره و با شدت میبره و خونش به سرعت از رگش بیرون میزنه دیگه کم...کم...کم..کم چشماش بسته میشه و میخوابه
نوری رو روی چشماش حس میکنه از خواب بلند میشه به این طرف و اونطرف نگاه میکنه یه جای سرسبز و خیلی خوشگله صدای پرنده ها، صدای رود آب، بوی سبزه همه ی این ها اون رو یاد ات مینداخت که صدایی آشنا به گوشش رسید به دور و اطراف نگاه کرد و دختری رو دید که خیلی شبیه اته و داره دنبال پروانه ها میدوئه یکم که دقت کرد فهمید اته از خوشحالی بغضی کرد و با سرعت به سمت ات دوید و بغلش کرد
شوگا:ات....ات تو اینجایی.....من پیدات کردم
ات:شوگا؟؟!!....تو اینجا چیکار میکنی؟!
شوگا:مگه کجام؟!
ات:خیلی زود اومدی به این دنیا
شوگا:دنیای پس از مرگ؟!
ات:آره
شوگا:یعنی تو،تو خوابم نیستی؟؟واقعی هستی دیگه؟؟!!درسته نکنه این خواب باشه و وقتی بیدار بشم تو رو نبینم(بغض)
ات:نه خواب نمیبینی واقعیته(لبخند تلخ)
شوگا:ات ببخشید من بهت آسیب زدم من نمیخواستم اون کار رو بکنم ......نمیخواستم هولت بدم.....نمیخواستم بری تو کما و بمیری....من میخواستم وقتی بهوش اومدی بهت اعتراف کنم
ات:میدونم شوگا....نیازی به عذرخواهی نیست من و تو از الان میتونیم با هم زندگی کنیم
شوگا:واقعا؟؟....یعنی....یعنی.....تو منو بخشیدی؟؟
ات:معلومه که آره بیا بریم از این به بعد با هم زندگی کنیم تو این دنیا
شوگا:آره قول میدم اینجا بهترین ها رو برات فراهم کنم
ات:راستی تو چرا اومدی اینجا؟؟؟
شوگا:قضیه اش مفصله
ات:الان بگو
شوگا:بعدا بهت میگم....چون الان فقط میخوام کنار تو باشم
ات:باشه بیا بریم کنار رود
شوگا:بریم
درسته که اونا نتونستن تو دنیا خیلی خوب زندگی کنن اما تو دنیای پس از مرگ میتونن با خیال راحت کنار هم زندگی کنن
پایان
خب تهش رو شاد هم کردم🥲
امیدوارم خوشتون بیاد❤
۱۴.۸k
۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.