مافیای جذاب من
پارت ۹
ا/ت ویو
حوصله نداشتم بخاطر همین عصر رفتم سرکار
یه لباس خوب پوشیدم و رفتم شرکت (اسلاید دو)
رفتم داخل دفترم
با دیدن اون فرد تعجب کردم و ترسیدم
جیمین: سلام ا/ت
ا/ت: تو اینجا چیکار میکنی *ترسیده
جیمین: اومدم تو رو ببینم
ا/ت: چیکار داری
جیمین: اگه باهام شراکت نکنی مجبور میشم دوباره ببرمت. گذاشتم بری ولی اگه به حرفام گوش نکنی.....
زل زده بود بهم و هیچی نمیگفت
ا/ت: اگه قبول کنم میری
جیمین: آره ولی رو در رو باید برگه رو امضا کنی
دیدم یکی وارد دفتر شد
جیمین: ایشون وکیلم هستن. جیهوپ (هیچکس به ذهنم نمیرسید😑)
جیهوپ یه برگه از تو کیفش در اورد و گذاشت رو میزم
جیمین: بیا اینو امضا کن
ا/ت: باشه ولی اول باید بخونمش
برگه رو برداشتم و خوندمش
ا/ت: مشکلی نددره ولی چرا من باید هر چیزی که تو و این شرکتت میخواین رو انجام بدم
جیمین: چون من میگم...
ا/ت: ایش نمیخوام تو رو ببینم ولی هر کار میکنم باز باهات روبرو میشم
برگه رو امضا کردم و دادم بهش
از رو صندلی بلند شد و با وکیلش رفت سمت در
جیمین: فردا میبینمت. به منشیت میگم فردا جلسه داریم و کی
رفتن بیرون
ا/ت: خانم مین *داد فراوان
خانم مین: بلههه *نفس زنان
ا/ت: با شرکت پارک قرارداد بستم فردا جلسه داریم باهاشون باهاشون در ارتباط باش
خانم مین: چشمم
رفت بیرون
محکم زدم به میز
ا/ت: واقعا ازش بدم میاد. دلم نمیخواست تو این شرکت بودم. اخه چرا باید این شرکت به من میرسید. وای حوصله ندارم
کار ها رو انجام دادم و رفتم
تصمیم گرفتم برم بار
رفتم بار یجا نشستم و یه چیزی گرفتم
معمولا بعد کار زیاد میومدم و به اینجا عادت داشتم
داشتم دور و بر رو نگاه میکردم که نگاهم رو یکی زوم شد
تام رو دیدم که یه دختری رو داره میبوسه
رفتم سمتش و اونو از دختره جدا کردم
هیچی نمیگفت و همینطور نگام میکرد
یهو دستم و کشید و با خودش برد
بردم تو یه اتاق و انداختم اونور
محکم خوردم به دیوار
ا/ت: آههه. چرا داشتی اون دختره رو میبوسیدی
تام: تو چیکار داری تو که ولم کردی رفتی
ا/ت: من ولت نکردم
تام: پس چرا با اون بودی
ا/ت:.....
نمیتونستم بگم اخه اگه جیمین بفهمه گفتم میکشم
تام: چیه تو که ولم کردی منم از وقتی تو رفتی عادتم شده همین
ا/ت: یعنی همش میای بار با دخترااا...
صورتش رو اورد سمتم و تو صورتم نفس میکشید
ا/ت: چرا اینقدر الکل خوردی ایش حالم بهم خورد بو گند میدی
تام: ا/ت... چرا ولم کردی من بدون تو نمیتونم
ا/ت: من..... من...
تام: تو چی؟..... واقعا نمیتونم خودم رو کنترل کنم ا/ت میدونی حتس وقتی بهت نگاه میکنم تحریک میشم
اومد سمتم
انداختم رو تخت و اومد روم
ا/ت: تام چته ولم کنن
سعی کردم ازش جدا شم ولی زورم بهش نمیرسید
شروع کردم داد زدن
تام میخواست لباسم رو در بیاره که یهوو....
ادامه توی پارت بعد.....
پارت بعدی جالبه 🤤
ا/ت ویو
حوصله نداشتم بخاطر همین عصر رفتم سرکار
یه لباس خوب پوشیدم و رفتم شرکت (اسلاید دو)
رفتم داخل دفترم
با دیدن اون فرد تعجب کردم و ترسیدم
جیمین: سلام ا/ت
ا/ت: تو اینجا چیکار میکنی *ترسیده
جیمین: اومدم تو رو ببینم
ا/ت: چیکار داری
جیمین: اگه باهام شراکت نکنی مجبور میشم دوباره ببرمت. گذاشتم بری ولی اگه به حرفام گوش نکنی.....
زل زده بود بهم و هیچی نمیگفت
ا/ت: اگه قبول کنم میری
جیمین: آره ولی رو در رو باید برگه رو امضا کنی
دیدم یکی وارد دفتر شد
جیمین: ایشون وکیلم هستن. جیهوپ (هیچکس به ذهنم نمیرسید😑)
جیهوپ یه برگه از تو کیفش در اورد و گذاشت رو میزم
جیمین: بیا اینو امضا کن
ا/ت: باشه ولی اول باید بخونمش
برگه رو برداشتم و خوندمش
ا/ت: مشکلی نددره ولی چرا من باید هر چیزی که تو و این شرکتت میخواین رو انجام بدم
جیمین: چون من میگم...
ا/ت: ایش نمیخوام تو رو ببینم ولی هر کار میکنم باز باهات روبرو میشم
برگه رو امضا کردم و دادم بهش
از رو صندلی بلند شد و با وکیلش رفت سمت در
جیمین: فردا میبینمت. به منشیت میگم فردا جلسه داریم و کی
رفتن بیرون
ا/ت: خانم مین *داد فراوان
خانم مین: بلههه *نفس زنان
ا/ت: با شرکت پارک قرارداد بستم فردا جلسه داریم باهاشون باهاشون در ارتباط باش
خانم مین: چشمم
رفت بیرون
محکم زدم به میز
ا/ت: واقعا ازش بدم میاد. دلم نمیخواست تو این شرکت بودم. اخه چرا باید این شرکت به من میرسید. وای حوصله ندارم
کار ها رو انجام دادم و رفتم
تصمیم گرفتم برم بار
رفتم بار یجا نشستم و یه چیزی گرفتم
معمولا بعد کار زیاد میومدم و به اینجا عادت داشتم
داشتم دور و بر رو نگاه میکردم که نگاهم رو یکی زوم شد
تام رو دیدم که یه دختری رو داره میبوسه
رفتم سمتش و اونو از دختره جدا کردم
هیچی نمیگفت و همینطور نگام میکرد
یهو دستم و کشید و با خودش برد
بردم تو یه اتاق و انداختم اونور
محکم خوردم به دیوار
ا/ت: آههه. چرا داشتی اون دختره رو میبوسیدی
تام: تو چیکار داری تو که ولم کردی رفتی
ا/ت: من ولت نکردم
تام: پس چرا با اون بودی
ا/ت:.....
نمیتونستم بگم اخه اگه جیمین بفهمه گفتم میکشم
تام: چیه تو که ولم کردی منم از وقتی تو رفتی عادتم شده همین
ا/ت: یعنی همش میای بار با دخترااا...
صورتش رو اورد سمتم و تو صورتم نفس میکشید
ا/ت: چرا اینقدر الکل خوردی ایش حالم بهم خورد بو گند میدی
تام: ا/ت... چرا ولم کردی من بدون تو نمیتونم
ا/ت: من..... من...
تام: تو چی؟..... واقعا نمیتونم خودم رو کنترل کنم ا/ت میدونی حتس وقتی بهت نگاه میکنم تحریک میشم
اومد سمتم
انداختم رو تخت و اومد روم
ا/ت: تام چته ولم کنن
سعی کردم ازش جدا شم ولی زورم بهش نمیرسید
شروع کردم داد زدن
تام میخواست لباسم رو در بیاره که یهوو....
ادامه توی پارت بعد.....
پارت بعدی جالبه 🤤
۱۱.۰k
۲۶ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.