p5
ترسیدم من:وای ترسیدم کی اومدی کوک:دیدم بو غذا خوشمزه میاد اومدم دیدم داری غذا درست میکنی من:دیدم گشنمه گفتم برا توهم درست کنم غذا رو گذاشتم رو میز نشست رو صندلی کنارم باهم خوردیم که یه رشته رفت تو دهن هردومون به هم نگاه کردیم اومد جلوتر نودل رو میکشید نزدیک لبم شد نودل رو خورد تپش قلب گرفتم هنگ بودم غذامون رو خوردیم کوک:خوشمزه بود من:نوش جون بلند شدم ظرفارو شستم اومد کنارم دستشو پشت کمرم گذاشت سرشو برد تو گردنم من:ج جونگ کوک چیکار میکنی کوک:موهات بویه خوبی میده ظرفارو شستم و از تو دستش اومدم بیرون داشتم میرفتم که یهو دستمو گرفت کشید چسبوند به خودش بدونه هیچ مکسی لبامو محکم بوسید هنگ کرده بودم منم همراهیش کردم لبمو گاز میگرفت دستمو زدم به سینش فاصله دادم از خودم دوتا دستاشو رو صورتم گذاشتم من:جونگ کوک نکن ما نمی تونین باهم باشیم کوک:خیلیم میتونیم چرا نمی تونیم لبامو محکم بوسید هولش دادم و سریع رفتم تو اتاق خودم درم بستم
۴۷.۵k
۱۰ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.