تک پارتی درخواستی
تک پارتی درخواستی
تک پارتی یونمین خوناشامی
ویو یونگی
بازم یه روز خسته کننده دیگه شروع شد...
دوباره باید کل سختی های روز رو تحمل کنم...
توی این چند شب اصلا نتونستم چشمامو روی هم بزارم.
از وقتی شنیدم جیمین دیگه نمیتونه خوناشام باشه و تبدیل به انسان میشه خیلی هواس پرت شدم حتی نزدیک بود چند بار کشته بشم. باز با این حال هوای جیمینو دارم. اونم کم کم بدنش داره ضعیف میشه.
من بیشتر از هر چیز ناراحت اینم که وقتی جیمین تبدیل به انسان بشه، مثل بقیه ی ادما عمرش کم میشه و میمیره...
اونوقت من میمونم با یه عمر زندگی با حسرت
. البته از وقتی به ریش سفید(دکتر چندین میلیون ساله ی خوناشام ها) این ماجرا رو به ریش سفید گفتم، بهم گفت باید جیمینو ببرم پیشش تا ببینه پاد زهر یا درمانی برای این مشکل وجود داره یا نه
ویو جیمین
میدونم که یونگی توی این چند روز استراحت نداشته و همش مراقب من بوده. البته منم سعی میکردم بیشتر کار هامو خودم انجام بدم تا اونم اذیت نشه، ولی وقتی بدنت بی حسه و نمیتونی تکونش بدی چه فایده داره؟
امشب پنج دقیقه مونده به نیمه شب و ماه کامل باید پیش ریش سفید بریم تا بتونه یه درمان پیدا کنه
البته بهمون گفته بود که به احتمال ۶۰ درصد ممکنه پاد زهر وجود نداشته باشه و در همون موقع روحم از بدنم خارج میشه و در یک گوی شیشه ای زندانی میشه
ویو ادمین
اونا کم کم داشتن اماده میشن و دقیقا پنج دقیقه به ساعت ۱۲ اونجا بودن.
ریش سفید شروع کرد به گفتن یه سری رمز و راز هایی با ارواح قدرتمند دنیای ماورایی.
دقیقا یک دقیقه به ساعت دوازده مونده بود که با این تایم کم، جیمین و یونگی سرشار از استرس و امید واری بودند.
ریش سفید به دنیای حال برگشت و سریع به جیمین و یونگی گفت:
من یه پاد زهر برای ابن درد پیدا کردم
شما باید به داخل این اینه برید یه نفر رو بیارین که قلب خودش رو با قلب جیمین عوض کنه تا اون سالم بمونه.
به خاطر اینکه نمیشد تو یه پارت بنویسم،
دو پارت ش کردم😁
تک پارتی یونمین خوناشامی
ویو یونگی
بازم یه روز خسته کننده دیگه شروع شد...
دوباره باید کل سختی های روز رو تحمل کنم...
توی این چند شب اصلا نتونستم چشمامو روی هم بزارم.
از وقتی شنیدم جیمین دیگه نمیتونه خوناشام باشه و تبدیل به انسان میشه خیلی هواس پرت شدم حتی نزدیک بود چند بار کشته بشم. باز با این حال هوای جیمینو دارم. اونم کم کم بدنش داره ضعیف میشه.
من بیشتر از هر چیز ناراحت اینم که وقتی جیمین تبدیل به انسان بشه، مثل بقیه ی ادما عمرش کم میشه و میمیره...
اونوقت من میمونم با یه عمر زندگی با حسرت
. البته از وقتی به ریش سفید(دکتر چندین میلیون ساله ی خوناشام ها) این ماجرا رو به ریش سفید گفتم، بهم گفت باید جیمینو ببرم پیشش تا ببینه پاد زهر یا درمانی برای این مشکل وجود داره یا نه
ویو جیمین
میدونم که یونگی توی این چند روز استراحت نداشته و همش مراقب من بوده. البته منم سعی میکردم بیشتر کار هامو خودم انجام بدم تا اونم اذیت نشه، ولی وقتی بدنت بی حسه و نمیتونی تکونش بدی چه فایده داره؟
امشب پنج دقیقه مونده به نیمه شب و ماه کامل باید پیش ریش سفید بریم تا بتونه یه درمان پیدا کنه
البته بهمون گفته بود که به احتمال ۶۰ درصد ممکنه پاد زهر وجود نداشته باشه و در همون موقع روحم از بدنم خارج میشه و در یک گوی شیشه ای زندانی میشه
ویو ادمین
اونا کم کم داشتن اماده میشن و دقیقا پنج دقیقه به ساعت ۱۲ اونجا بودن.
ریش سفید شروع کرد به گفتن یه سری رمز و راز هایی با ارواح قدرتمند دنیای ماورایی.
دقیقا یک دقیقه به ساعت دوازده مونده بود که با این تایم کم، جیمین و یونگی سرشار از استرس و امید واری بودند.
ریش سفید به دنیای حال برگشت و سریع به جیمین و یونگی گفت:
من یه پاد زهر برای ابن درد پیدا کردم
شما باید به داخل این اینه برید یه نفر رو بیارین که قلب خودش رو با قلب جیمین عوض کنه تا اون سالم بمونه.
به خاطر اینکه نمیشد تو یه پارت بنویسم،
دو پارت ش کردم😁
۵.۹k
۰۴ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.