p.end
³ ساعت بد
ویو جیمین:
دیدم دکتر از اتاق عمل اومد بیرون و ب سمت تخت من حرکت کرد
~می تونم باهات راحت باشم؟
_عوم حتما
~خوب ببین جیمین شی
_چی شده؟(مث چی نگران)
~خوب راستش ات در حین عمل خون ریزی ک..
_ینی الان ات من؟
~متاسفانه
_گریههههههه
~جیمین من حق اینو ندارم که بهت بگم گریه نکن چون عزیزت رو از دست دادی و این یکی از بزرگ ترین غمای زندگیه
هرچقدر دلت می خواد گریه کن خیلیا با گریه کردن حالشون خوب میشه ولی یادت باشه وقتی چیزی رو از دست میدی نمی تونی با گریه برش گردونی
اشکال نداره اگه عشقتو از دس بدی ولی نباید ب خاطرش خودتو از دس بدی( ممنانم تهیونگ شی بابت ایده) میدونم زندگیت مث قبل نمیشه اما زندگیتو نابود نکن باشه؟ اینجوری روح ات در ارامشه( وا خدا مرگم بده مگ من اصن از این حرفا بلدم؟ عوق)
_واقعا ازتون ممنونم ( دکترو بغل کرد)
~هعی به خودت اسیب نزن فکر اینم ک بخوای بری پیشش ب سرت نزنه ها باشه؟
_باشه
ویو جیمین:
الان چار ماه از اون اتفاق وحشتناک می گذره و منم امروز تصمیم گرفتم برم پیش عشق زندگیم پس دوتا گل زر قرمز خریدمو رفتم پیش ات
_ات عشقم خوبی؟ دلم واست تنگ شده... دیگه نمی تونم تحمل کنم پس میام پیشت البته تو فرشته ای پس الان تو بهشتی اما من..
مهم نی زندگی من تویی ک با رفتنت زندگیمو از دست دادم دارم میام پیشت
جیمین چنتا قرص برداشته بود با تیغ ک اگه بازم جون سالم ب در ببره قرصا نذارن
شیش تا قرص خورد و رگشو با تیغ زدو رفت میش کسی ک دل تنگش بود عا راستی بگم جیمین توی این چار ماه غذاش شده بود چن قاشق!
خوب حلالم کنین باید زود تمومش می کردم چون مدارس داره شرو میشهههههه و شاید کلن عاف بزنم
کلی سناریو نوشتم اونارو واستون می زارم
ویو جیمین:
دیدم دکتر از اتاق عمل اومد بیرون و ب سمت تخت من حرکت کرد
~می تونم باهات راحت باشم؟
_عوم حتما
~خوب ببین جیمین شی
_چی شده؟(مث چی نگران)
~خوب راستش ات در حین عمل خون ریزی ک..
_ینی الان ات من؟
~متاسفانه
_گریههههههه
~جیمین من حق اینو ندارم که بهت بگم گریه نکن چون عزیزت رو از دست دادی و این یکی از بزرگ ترین غمای زندگیه
هرچقدر دلت می خواد گریه کن خیلیا با گریه کردن حالشون خوب میشه ولی یادت باشه وقتی چیزی رو از دست میدی نمی تونی با گریه برش گردونی
اشکال نداره اگه عشقتو از دس بدی ولی نباید ب خاطرش خودتو از دس بدی( ممنانم تهیونگ شی بابت ایده) میدونم زندگیت مث قبل نمیشه اما زندگیتو نابود نکن باشه؟ اینجوری روح ات در ارامشه( وا خدا مرگم بده مگ من اصن از این حرفا بلدم؟ عوق)
_واقعا ازتون ممنونم ( دکترو بغل کرد)
~هعی به خودت اسیب نزن فکر اینم ک بخوای بری پیشش ب سرت نزنه ها باشه؟
_باشه
ویو جیمین:
الان چار ماه از اون اتفاق وحشتناک می گذره و منم امروز تصمیم گرفتم برم پیش عشق زندگیم پس دوتا گل زر قرمز خریدمو رفتم پیش ات
_ات عشقم خوبی؟ دلم واست تنگ شده... دیگه نمی تونم تحمل کنم پس میام پیشت البته تو فرشته ای پس الان تو بهشتی اما من..
مهم نی زندگی من تویی ک با رفتنت زندگیمو از دست دادم دارم میام پیشت
جیمین چنتا قرص برداشته بود با تیغ ک اگه بازم جون سالم ب در ببره قرصا نذارن
شیش تا قرص خورد و رگشو با تیغ زدو رفت میش کسی ک دل تنگش بود عا راستی بگم جیمین توی این چار ماه غذاش شده بود چن قاشق!
خوب حلالم کنین باید زود تمومش می کردم چون مدارس داره شرو میشهههههه و شاید کلن عاف بزنم
کلی سناریو نوشتم اونارو واستون می زارم
۶.۴k
۲۸ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.