فیک«دختر کوچولوی من»فصل دو part 27
ات: اقای یون من با اقای سو هه جو نمیتونم این سکانسو بازی کنم!
کارگردان: چرا دقیقا دلیلش چیه؟
ات: خ…خب چون ما همین الانشم بی دلیل شایعه قرارمون تو اینترنت پر شده و پاپاراتزی ها فقط منتظر یه اتفاق هستن تا ثابت کنن ما با همیم!برای همین میگم
کارگردان: خب الان یه دیالوگ تو فیلم که شما ننوشتینش ثابت میکنه شما با همید؟برو سر صحنه بهونه الکی برای من نیار!
ات: اما..
کارگردان: همین که گفتم دیگه تکرار نمیکنم”با یکم داد”
ات: لعنت بهت…”زیر لب”
هه جو: ات بریم سر صحنه”دستشو میزاره پشت کمر ات”
ات: دستتو بکش”اروم”
هه جو: باشه…حالا چرا عصبی میشی
کارگردان: اماده…شروعه ضبط
هه جو: اینجا شاید اخرین لحظاتی باشه که باهمیم!پس خوب بهم گوش بده یونابی!من دوست دارم…همیشه دوست داشتم و تو برام پر معنی ترین فرد زندگیمی فراموش نکن!”یه دستشو روی کمر ات و یه دستشو پشت گردن ات میزاره و میبوستش”
کارگردان: کات…عالی بود!ولی ات چرا همراهیش نکردی؟
ات: همراهی کردم…
هه جو: دوباره سکانسو بازی کنیم؟
کارگردان: ایده ی خوبیه اگه بد شد که همینو میزاریم
ات:(گوشیش زنگ میخوره)
ات: ببخشید من باید اینو جواب بدم…
مکالمه:(شماره ناشناسه)
ات: بفرمابید؟!
…..: سلام خانم کیم ات؟
ات: بله خودمم..
…..: از بیمارستان تماس میگیرم
ات: چی؟اتفاقی افتاده؟!”با نگرانی”
…..: اقای کیم تهیونگ به هوش اومدن
ات: خیلی ممنون خودمو میرسونم اونجا…
…..: بله…ممنون
ات:(تلفنو قطع میکنه)
…………
ات: اقای یون من باید برم یه کار خیلی مهم پیش اومده برام!
کارگردان: کار مهم تر از ضبط فیلمت؟
ات: بله قربان معذرت میخوام من باید برم..
کارگردان: باشه برو….
ات:”با بدو بدو میره”
هه جو: قربان من باید یچیزی به خانم کیم بگم سریع برمیگردم..ببخشید”میره دنبال ات”
کارگردان: همه که گذاشتن رفتن…
هه جو: ات صبر کن”دستشو میگیره”
ات: دستمو ول کن…چیه؟!
هه جو: اتفاقی افتاده؟چرا انقدر سریع بدون توضیح داری میری
ات: باید به شما جواب پس بدم اقای محترم؟
هه جو: اره…باید بدی
ات: چرا اونوقت؟
هه جو: ات من دوست دارم طبیعیه که نگران شم کجا میری
ات: هه جو خیلی اروم قبل اینکه دیر بشه به عنوان یه دوست بهت میگم منو دوست نداشته باش…من تو رابطه ام!
هه جو: با کی؟چرا همون روز بهم نگفتی؟!”با عصبانیت”
تهیونگ توی این داستان با تهیونگه توی”ندیمه عمارت”یع زمین تا اسمون فرق داشت انگار دوتا ادم متفاوت با یه اسمن:)
کارگردان: چرا دقیقا دلیلش چیه؟
ات: خ…خب چون ما همین الانشم بی دلیل شایعه قرارمون تو اینترنت پر شده و پاپاراتزی ها فقط منتظر یه اتفاق هستن تا ثابت کنن ما با همیم!برای همین میگم
کارگردان: خب الان یه دیالوگ تو فیلم که شما ننوشتینش ثابت میکنه شما با همید؟برو سر صحنه بهونه الکی برای من نیار!
ات: اما..
کارگردان: همین که گفتم دیگه تکرار نمیکنم”با یکم داد”
ات: لعنت بهت…”زیر لب”
هه جو: ات بریم سر صحنه”دستشو میزاره پشت کمر ات”
ات: دستتو بکش”اروم”
هه جو: باشه…حالا چرا عصبی میشی
کارگردان: اماده…شروعه ضبط
هه جو: اینجا شاید اخرین لحظاتی باشه که باهمیم!پس خوب بهم گوش بده یونابی!من دوست دارم…همیشه دوست داشتم و تو برام پر معنی ترین فرد زندگیمی فراموش نکن!”یه دستشو روی کمر ات و یه دستشو پشت گردن ات میزاره و میبوستش”
کارگردان: کات…عالی بود!ولی ات چرا همراهیش نکردی؟
ات: همراهی کردم…
هه جو: دوباره سکانسو بازی کنیم؟
کارگردان: ایده ی خوبیه اگه بد شد که همینو میزاریم
ات:(گوشیش زنگ میخوره)
ات: ببخشید من باید اینو جواب بدم…
مکالمه:(شماره ناشناسه)
ات: بفرمابید؟!
…..: سلام خانم کیم ات؟
ات: بله خودمم..
…..: از بیمارستان تماس میگیرم
ات: چی؟اتفاقی افتاده؟!”با نگرانی”
…..: اقای کیم تهیونگ به هوش اومدن
ات: خیلی ممنون خودمو میرسونم اونجا…
…..: بله…ممنون
ات:(تلفنو قطع میکنه)
…………
ات: اقای یون من باید برم یه کار خیلی مهم پیش اومده برام!
کارگردان: کار مهم تر از ضبط فیلمت؟
ات: بله قربان معذرت میخوام من باید برم..
کارگردان: باشه برو….
ات:”با بدو بدو میره”
هه جو: قربان من باید یچیزی به خانم کیم بگم سریع برمیگردم..ببخشید”میره دنبال ات”
کارگردان: همه که گذاشتن رفتن…
هه جو: ات صبر کن”دستشو میگیره”
ات: دستمو ول کن…چیه؟!
هه جو: اتفاقی افتاده؟چرا انقدر سریع بدون توضیح داری میری
ات: باید به شما جواب پس بدم اقای محترم؟
هه جو: اره…باید بدی
ات: چرا اونوقت؟
هه جو: ات من دوست دارم طبیعیه که نگران شم کجا میری
ات: هه جو خیلی اروم قبل اینکه دیر بشه به عنوان یه دوست بهت میگم منو دوست نداشته باش…من تو رابطه ام!
هه جو: با کی؟چرا همون روز بهم نگفتی؟!”با عصبانیت”
تهیونگ توی این داستان با تهیونگه توی”ندیمه عمارت”یع زمین تا اسمون فرق داشت انگار دوتا ادم متفاوت با یه اسمن:)
۵۱.۸k
۰۲ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.