‹𝓙𝓾𝓷𝓰𝓴𝓸𝓸𝓴›
‹𝓙𝓾𝓷𝓰𝓴𝓸𝓸𝓴›
چرا اینکارا رو میکرد واقعا؟ یک ثانیه فقط یک ثانیه خجالت کشیدم از بلاهایی که سرش آوردم ولی با فکر نونا دوباره ازش نفرت گرفتم
جونگکوک-بسه دیگه دستمو ول کن
با لبایی که میلرزید و نشون از اشک میداد گفت
ات-تموم شد
از جام بلند شدم و به سمت در رفتم
موقع بیرون رفتن از اتاق گفتم
جونگکوک-تو مهمونی بعد از یک ساعت اول خودتو به حال بدی و مریضی بزن و نمون تو جمعشون
ات-حتی خجالت میکشی بگی من همون دختریم که به عنوان خونبس گرفتی؟
جونگکوک-خودت عذاب نمیکشی...من هیچ وقت خجالت نکشیدم از اینکه تورو خونبس گرفتم
از اتاق اومدم بیرون درو بستم. چم شده بود؟
امیدوارم نشنیده باشه بهش گفتم جانم بی اراده بود از قصد نبود آره آره من هیچ حسی نسبت به این دختره ندارم
اینو چندبار با خودم تکرار کردم تا برسم به اتاقم...
‹مهمونی›
نشستم بین شرکای کاریمون
تو باغ میز صندلی چیده بودن.
سوبین گفت:
سوبین-جناب جئون انگار همسرتون نگاه خیلیارو جذب کرده؛چول سو دست از سرش برنمیداره
به جایی که اشاره کرد نگاه کردم
چول سو روبه روی ات وایساده بود و داشت حرف میزد
سوبین راست میگفت زیادی خوب شده بود که همه بهش نگاه میکردن و خیره اش بودن
با قدم های محکم رفتم پیششون.
جونگکوک-
چرا اینکارا رو میکرد واقعا؟ یک ثانیه فقط یک ثانیه خجالت کشیدم از بلاهایی که سرش آوردم ولی با فکر نونا دوباره ازش نفرت گرفتم
جونگکوک-بسه دیگه دستمو ول کن
با لبایی که میلرزید و نشون از اشک میداد گفت
ات-تموم شد
از جام بلند شدم و به سمت در رفتم
موقع بیرون رفتن از اتاق گفتم
جونگکوک-تو مهمونی بعد از یک ساعت اول خودتو به حال بدی و مریضی بزن و نمون تو جمعشون
ات-حتی خجالت میکشی بگی من همون دختریم که به عنوان خونبس گرفتی؟
جونگکوک-خودت عذاب نمیکشی...من هیچ وقت خجالت نکشیدم از اینکه تورو خونبس گرفتم
از اتاق اومدم بیرون درو بستم. چم شده بود؟
امیدوارم نشنیده باشه بهش گفتم جانم بی اراده بود از قصد نبود آره آره من هیچ حسی نسبت به این دختره ندارم
اینو چندبار با خودم تکرار کردم تا برسم به اتاقم...
‹مهمونی›
نشستم بین شرکای کاریمون
تو باغ میز صندلی چیده بودن.
سوبین گفت:
سوبین-جناب جئون انگار همسرتون نگاه خیلیارو جذب کرده؛چول سو دست از سرش برنمیداره
به جایی که اشاره کرد نگاه کردم
چول سو روبه روی ات وایساده بود و داشت حرف میزد
سوبین راست میگفت زیادی خوب شده بود که همه بهش نگاه میکردن و خیره اش بودن
با قدم های محکم رفتم پیششون.
جونگکوک-
۲۱.۲k
۰۵ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.