p8
وسط کیک خوردن بودیم که در زدن کوک:کسه دیگه دعوت بود من:نه رفت در و باز کرد کوک:میا اینجا چیکار میکنی تو رفتم جلو در من:جونگ کوک میا:امروز تولدت بودا سانا من:بفرمایید رفتم جلو جونگ کوک یه نگاه به پام انداخت میا:مصنوعیه دیگه من:این مصنوعیه بگو سوختی دیگه ببین منو من پام خوب شده دیگه دور و بر جونگ کوک نمیپلکی به هیچ عنوان نزدیکش نمیشی وگرنه بدتر برخورد میکنم میا:مثلا میخوای چه غلطی بکنی برگشتم یدونه محکم زدم تو صورتش یه چکی بهش زدم قرمز شد من:دیگه منو دست کم نگیر فهمیدی کوک:سانا دستشو گرفتم بردم تو درم بستم دستمو محکم گرفت چسبوندم به دیوار لبامو بوسید کوک:غیرتی شدی عزیزم من:اون موقع عرضه نداشتم ولی الان دارم
۳۸.۲k
۳۰ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.