خوشبختم از آشنایی با تو

خوشبختم از آشنایی با تو

لبخندی زدم و دستم رو به سمتش گرفتم به دستم نگاه کرد و بی حوصله دستمو گرفت و ول کرد

ببخشید تو همیشه انقد بی انرژی و بی ذوقی؟

اگر بگم آره چیکار میخوای بکنی؟

یا چرا گارد میگیری؟ چیز بدی نگفتم بعدم از الان بگم من یه همگروهی پر انرژی میخوام پس برو یکی دیگه رو پیدا کن ولی بزار یچیزی بگم اینجا خیلیا از هم کلاسی های دبیرستانم هستن و اگر بگی کی میخواد جاشو باهات عوض کنه ... همه یهو میریزن وسط و میخوان جای تو باشن

پس بهتره موقعیت با من همگروهی بودن رو از دست ندی!

میدونستی خیلی خود شیفته هستی
نه نیستم فقط دارم میگم بقیه از من خوششون میاد همین دیگه هیچی نگفتم و سرم جام دست به سینه نشستم و به روبه روم نگاه کردم که صدای راهنما رو

شنیدم

همگی لطفا با هم گروهی شون آشنا بشن چون توی سفر حتما شناخت همدیگه به دردتون میخوره قراره توی این سفر مسابقه هایی برگزار بشه پس حتما باهم دیگه هماهنگ باشید به یونگی نگاه کردم که دیدم داره به من نگاه میکنه اگر برات زحمتی نمیشه و اگر بهتون بر نمیخوره، بیا همدیگه رو بشناسیم نه بهم بر نمیخوره من مین یونگی ۲۸ سالمه عاشق نارنگی و خوابم، تا حالا تو رابطه نبودم