باران خونp3 s2
ویو ا/ت
با نامجون سریع به طبقه بالا رفتیم و متوجه شدیم که دور جونگ هو پر خونه
سریع سمتش دوییدم و از توی تحتش برش داشتم و بغلم گرفتمش
کل بدنش رو نگاه کردم ولی انگار اون خون مال جونگ هو نبود
همین طور که نمجون دور و بر رو نگاه میکرد که خونه شروع لرزیدن کرد
{ اگه یادتون باشه تو فصل اول یه همچین صحنه ای داشتیم}
خونه وحشتناک در حال لرزیدن بود سر جونگ هو رو توی دستام گرفتم و محکم بغلش کردم که نامجون اومد
نامجون: گوشه دیوار بشین
ا/ت: با...باشه
خودمو گوشه دیوار کشیدم و بغضم رو قورت میدادم که نامجون در ها رو قفل کرد و پنچره هارو بست به سمتمون اومد و بال های مشکی رنگ باز شدن و هر دومون رو تو اغوش کشید و ازمون محافطت کرد
نامجون:گوش کن اگه کاربه جایی کشید که من برم بدون اینکه به چیزی فکر کنی از خونه برو بیرون
ا/ت: باشه
ناگهان در صدای ترسانکی داد انگاری یکی داشت بهش تنه میزد تا اونو بشکونه با هر صدایی که میداد چشمامو محکم تر روی هم فشار میدادم و از شدت ترس تپش قلب گرفتم و نفسم سخت بالا می اومد
نامجون: بیا بغلم اینکه ترس نداره قبلا پشت سرش گذاشتیم پس الان هم میتونیم ولی ایندفعه سه نفریم و قدرت بیشتری هم نسبت به اونها داریم تسلیم نمیشیم و باهم ادامه میدیم
ا/ت:{ تکان دادن سر به نشانه مثبت}
نامجون: افرین عشقم ، ولی ...
تا خواست بهمون هشدار بده در با شتاب زیادی پرتاب شد سمتمون و...
{ تو کف بمونید}
اگه حمایت نشه مجبورم شرط بزارم منم ادمم { به قول یکی انسان }
دارم وقت میزارم ولی حمایت نمیشه
با لایک و کامنت هاتون خوشحالم کنین
با نامجون سریع به طبقه بالا رفتیم و متوجه شدیم که دور جونگ هو پر خونه
سریع سمتش دوییدم و از توی تحتش برش داشتم و بغلم گرفتمش
کل بدنش رو نگاه کردم ولی انگار اون خون مال جونگ هو نبود
همین طور که نمجون دور و بر رو نگاه میکرد که خونه شروع لرزیدن کرد
{ اگه یادتون باشه تو فصل اول یه همچین صحنه ای داشتیم}
خونه وحشتناک در حال لرزیدن بود سر جونگ هو رو توی دستام گرفتم و محکم بغلش کردم که نامجون اومد
نامجون: گوشه دیوار بشین
ا/ت: با...باشه
خودمو گوشه دیوار کشیدم و بغضم رو قورت میدادم که نامجون در ها رو قفل کرد و پنچره هارو بست به سمتمون اومد و بال های مشکی رنگ باز شدن و هر دومون رو تو اغوش کشید و ازمون محافطت کرد
نامجون:گوش کن اگه کاربه جایی کشید که من برم بدون اینکه به چیزی فکر کنی از خونه برو بیرون
ا/ت: باشه
ناگهان در صدای ترسانکی داد انگاری یکی داشت بهش تنه میزد تا اونو بشکونه با هر صدایی که میداد چشمامو محکم تر روی هم فشار میدادم و از شدت ترس تپش قلب گرفتم و نفسم سخت بالا می اومد
نامجون: بیا بغلم اینکه ترس نداره قبلا پشت سرش گذاشتیم پس الان هم میتونیم ولی ایندفعه سه نفریم و قدرت بیشتری هم نسبت به اونها داریم تسلیم نمیشیم و باهم ادامه میدیم
ا/ت:{ تکان دادن سر به نشانه مثبت}
نامجون: افرین عشقم ، ولی ...
تا خواست بهمون هشدار بده در با شتاب زیادی پرتاب شد سمتمون و...
{ تو کف بمونید}
اگه حمایت نشه مجبورم شرط بزارم منم ادمم { به قول یکی انسان }
دارم وقت میزارم ولی حمایت نمیشه
با لایک و کامنت هاتون خوشحالم کنین
۳۶۱
۰۴ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.