رمان انسانیت
#انسانیت
#پارت۳۷
با اینکه این حرف واقعا خجالتآور بود،ولی با این حال گفت:
-آره!
سلیم با تردید نگاه کرد و جلو رفت
کنار صبا ایستاد و گوشی را به دستش داد
-نگاه کنین،تو باشگاه باهاشون عکس انداختم.
صبا نگاهی به عکس انداخت
زیادی بزرگ و گنده بودند،همیشه از مردایی که زیادی هیکل درشت میکردند،متنفر بود
خواست عکس بعدی را بزند،که سلیم بلافاصله گوشی را از دستش کشید و وحشتزده صبا را نگاه کرد
صبا با تعجب نگاهش کرد که سلیم آب دهانش را قورت داد
-خانم شخصیه!
صبا کمی منگ خیرهاش شد و سپس سرش را تکان داد(نفسی کشید و بی میل گفت)
-هیچ کدوم مناسب نیستن!
-ولی خانم،این بهترین.........
حرفش را قطع کرد
-اینو ولش،خودم یه کاریش میکنم،اصلا مرد میخوام چیکار؛زن استخدام میکنم که خودمم راحتتر باشم!
سلیم مطیع سرش را تکان داد
-هر چی شما بگین!
صبا نفسی کشید و گفت:
-کی گفت بیای اینجا؟
-مرادی گفت خانم کبیری!
مرادی همان مردی بود که صبا تحقیرش کرد
-بهت گفت چی بهش گفتم؟
-بله خانم!
سرش را تکان داد و گفت:
-تو این عمارت،کی باهاش دشمنی داره؟
#پارت۳۷
با اینکه این حرف واقعا خجالتآور بود،ولی با این حال گفت:
-آره!
سلیم با تردید نگاه کرد و جلو رفت
کنار صبا ایستاد و گوشی را به دستش داد
-نگاه کنین،تو باشگاه باهاشون عکس انداختم.
صبا نگاهی به عکس انداخت
زیادی بزرگ و گنده بودند،همیشه از مردایی که زیادی هیکل درشت میکردند،متنفر بود
خواست عکس بعدی را بزند،که سلیم بلافاصله گوشی را از دستش کشید و وحشتزده صبا را نگاه کرد
صبا با تعجب نگاهش کرد که سلیم آب دهانش را قورت داد
-خانم شخصیه!
صبا کمی منگ خیرهاش شد و سپس سرش را تکان داد(نفسی کشید و بی میل گفت)
-هیچ کدوم مناسب نیستن!
-ولی خانم،این بهترین.........
حرفش را قطع کرد
-اینو ولش،خودم یه کاریش میکنم،اصلا مرد میخوام چیکار؛زن استخدام میکنم که خودمم راحتتر باشم!
سلیم مطیع سرش را تکان داد
-هر چی شما بگین!
صبا نفسی کشید و گفت:
-کی گفت بیای اینجا؟
-مرادی گفت خانم کبیری!
مرادی همان مردی بود که صبا تحقیرش کرد
-بهت گفت چی بهش گفتم؟
-بله خانم!
سرش را تکان داد و گفت:
-تو این عمارت،کی باهاش دشمنی داره؟
۶.۱k
۱۶ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.