دختری از جنس جاسوس(پارت9)
ادامه پارت هشت
استاد هندرسون:شما چرا انقدر خیسید
انیا و دامیان:اقای جورج با سطل اب ما رو خیس کرد
استاد هندرسون:شما برید اتاق درمان تا خشک شید و جورج باید بریم بهت یه رعد نقره ای بدم
الکس و جولیا داشتن خودکشی میکردن چون انیا و دامیان تنهایی رفتن تو اتاق درمان
(اتاق درمان)
انیا:چرا ازم دفاع کردی؟؟
دامیان:چرا صدام زدی؟؟؟
انیا و دامیان:چون…چون میخواستم باهات دوست بشم
بعد هر دوتاشون رفتن تو شوک بکی هم به هوای دستشویی رفت حرفاشون رو یواشکی گوش داد
(فردا)
از زبان دامیان
بعد از اتفاق دیروز تصمیم گرفتم یه مهمونی راه بندازم و کل کلاس رو دعوت کنم پس امروز همه ی دعوت نامه ها رو دادم رفت البته زورم جولیا و الکس رو دعوت کنم ولی اگه دعوت نمیکردم جولیا خاله ی دیوونم رو مینداخت به جونم الکسم دست از سرم بر نمی داشتم واسه همین هردوشون دعوت کردم مهمونی هم فردا ساعت هشت تا ده شب بود برای مهمونی یه باغ هم اجاره کردم و تا فردا صبر کردم
(شب مهمونی)
از زبان نویسنده
همه بچه های کلاس وارد باغ شدن و بعد از چند دیقه همه شروع کردن خوراکی خوردن و بازی کردن جولیا اومد پیش اکیپ دامیان
(نکته:اکیپ دامیان شامل بکی،انیا و دمتریوس)
و گفت…
جولیا:بچه ها بیاید یه بازی کنیم من به این بازی میگم (سی سی اسکلت)
بعد الکس رو صدا زد و ادامه داد…
جولیا:این بازی اینجوریه یکی چشم میزاره و تا پنج میشموره همون طور که چشم گذاشته همه میان به سمتش و اگر وقتی سرش رو برگردوند هنوز مشغول راه رفتی باشید میبازید هرکیم زود به کسی که چشم گذاشته برسه برنده میشه
کی هست؟؟
کل اکیپ دامیان و اکلس گفتن:باشه
پس بازی شروع کردن دامیان باید چشم میزاشت اوایل بازی کسی نباخت ولی وقتی چیزی نمونده بود انیا برنده بشه جولیا از قصد خودشو انداخت زمین و همه یکی یکی خوردن زمین
انیا:ای کمرم
دامیان:دست و پا چافتیا
جولیا:دستم شکست
بکی:گردنم
😂
استاد هندرسون:شما چرا انقدر خیسید
انیا و دامیان:اقای جورج با سطل اب ما رو خیس کرد
استاد هندرسون:شما برید اتاق درمان تا خشک شید و جورج باید بریم بهت یه رعد نقره ای بدم
الکس و جولیا داشتن خودکشی میکردن چون انیا و دامیان تنهایی رفتن تو اتاق درمان
(اتاق درمان)
انیا:چرا ازم دفاع کردی؟؟
دامیان:چرا صدام زدی؟؟؟
انیا و دامیان:چون…چون میخواستم باهات دوست بشم
بعد هر دوتاشون رفتن تو شوک بکی هم به هوای دستشویی رفت حرفاشون رو یواشکی گوش داد
(فردا)
از زبان دامیان
بعد از اتفاق دیروز تصمیم گرفتم یه مهمونی راه بندازم و کل کلاس رو دعوت کنم پس امروز همه ی دعوت نامه ها رو دادم رفت البته زورم جولیا و الکس رو دعوت کنم ولی اگه دعوت نمیکردم جولیا خاله ی دیوونم رو مینداخت به جونم الکسم دست از سرم بر نمی داشتم واسه همین هردوشون دعوت کردم مهمونی هم فردا ساعت هشت تا ده شب بود برای مهمونی یه باغ هم اجاره کردم و تا فردا صبر کردم
(شب مهمونی)
از زبان نویسنده
همه بچه های کلاس وارد باغ شدن و بعد از چند دیقه همه شروع کردن خوراکی خوردن و بازی کردن جولیا اومد پیش اکیپ دامیان
(نکته:اکیپ دامیان شامل بکی،انیا و دمتریوس)
و گفت…
جولیا:بچه ها بیاید یه بازی کنیم من به این بازی میگم (سی سی اسکلت)
بعد الکس رو صدا زد و ادامه داد…
جولیا:این بازی اینجوریه یکی چشم میزاره و تا پنج میشموره همون طور که چشم گذاشته همه میان به سمتش و اگر وقتی سرش رو برگردوند هنوز مشغول راه رفتی باشید میبازید هرکیم زود به کسی که چشم گذاشته برسه برنده میشه
کی هست؟؟
کل اکیپ دامیان و اکلس گفتن:باشه
پس بازی شروع کردن دامیان باید چشم میزاشت اوایل بازی کسی نباخت ولی وقتی چیزی نمونده بود انیا برنده بشه جولیا از قصد خودشو انداخت زمین و همه یکی یکی خوردن زمین
انیا:ای کمرم
دامیان:دست و پا چافتیا
جولیا:دستم شکست
بکی:گردنم
😂
۳.۲k
۰۵ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.