پارت ۵۱ فصل ۲-نفوذ
نیلا ویو*
شورا و جیمین هم اومدن.... فکر نمیکردم دوست دختر داشته باشن اما خب داشتن😂
بعد از اینکه تهیونگ و لونا اومدن پیشمون یسری ادم اومدن داخل سالن... تهیونگ گفت افراد خودمون هستن و محض مراقبت اومدن
خیلی هیکل بودن ..... هرکدومشون سه برابر من بودن.... البته از حق نگذریم بدنی داشتنا🤣
وقتی نشسته بودیم و حرف میزدیم گارسون برامون خوراکی و نوشیدنی می اورد
اخرای شب تعداد بادیگارد ها زیاد شد
یکی از بادیگارد تهیونگ رو صدا زد و اونم رفت تا ببینه چیکارش داره...
تهیونگ ویو*
رفتم پیش مرده.... کار خاصی نداشت.... ولی همینجوری داشتم ازش میپرسیدم همچی روبه راهه یا نه
کوک اومد پیشمون
-مشکلی پیش اومده؟
€نه مشکلی نیست
! همچی رو به راهه قربان
-اها خو...
یهو دیدم یکم خم شد و دست راستش رو گذاشت رو شقیقش و با دست چپش بازوی منو گرفت
سریع گرفتمش
نمیدونم چی شد اما نمیتونست تعدل خودش رو حفظ کنه
مدام میگفت سرم گیج میره
یهو با زانو افتاد رو زمین
هنوزم سرش رو گرفته بود
بقیه سریع اومدن ببینن چی شده
یهو منم حس کردم سرم داره گیج میره
همزمان با من بقیه هم سر درد گرفتن
قبل اینکه بیهوش بشم فهمیدم چنتا از بادیگاردا به یکی تماس گرفتن و گفتن کار انجام شده...
فردا... شب...
با حس سردرد اذیت کننده ای از خواب بیدار شدم
انگار یکی محکم زده بود تو سرم
بقیه رو دیدم
اول از همه نگاهم سمت لونا رفت
چشاش بسته بود فهمیدم خوابه
بعدش دیدم شیش تا صندلیه دیگه کنار منو لوناس....
همه رو خوب انالیز کردم شوگا و هاری( دوست دختر جیمین) بیدار بودن اما... یهو دیدم یه صندلی خالیه...
€نیلا؟
/نیلا نیست...( علامت شوگاس)
€یعنی چی که نیست؟؟؟ *داد اروم ( امیدوارم منظورم رو بفهمین... )
/اروم باش...خیلی وقته داریم بقیه جاها رو نگاه میکنیم اما نیلا نیست( بچه ها همه حرفاشون رو خیلی اروم مثل نفس کشیدن میگن)
€کوک تا الان بیدار نشده؟
/نه هنوز...
٫اخ اخ سرمممم
/لونا اروم تر...
٫ما کجاییم؟
/درست نمیدونم فقط میدونم دیشب مارو دزدیدن...
٫€دیشب؟؟؟؟
٬اره دیشب.... اخرین موقعی که دیشب ساعت رو دیدم ساعت ۱۱و ۴۷بود اما الان هنوز ۸و ۲۰ دقیقس
€پس یعنی یه شبه اینجاییم...
٫نیلا کجاست؟
€نمیدو...
-بچه ها ما کجاییم...؟
/سلام... دزدیدن مون...
-کیا؟ ...
/نمیدونم
-نیل.. نیلا کو؟؟؟؟
€هی اروم باش.... نیلا پیش ما نیست
-یعنی چی که نیست؟؟؟
€منم نمیدونم...
شورا و جیمین هم اومدن.... فکر نمیکردم دوست دختر داشته باشن اما خب داشتن😂
بعد از اینکه تهیونگ و لونا اومدن پیشمون یسری ادم اومدن داخل سالن... تهیونگ گفت افراد خودمون هستن و محض مراقبت اومدن
خیلی هیکل بودن ..... هرکدومشون سه برابر من بودن.... البته از حق نگذریم بدنی داشتنا🤣
وقتی نشسته بودیم و حرف میزدیم گارسون برامون خوراکی و نوشیدنی می اورد
اخرای شب تعداد بادیگارد ها زیاد شد
یکی از بادیگارد تهیونگ رو صدا زد و اونم رفت تا ببینه چیکارش داره...
تهیونگ ویو*
رفتم پیش مرده.... کار خاصی نداشت.... ولی همینجوری داشتم ازش میپرسیدم همچی روبه راهه یا نه
کوک اومد پیشمون
-مشکلی پیش اومده؟
€نه مشکلی نیست
! همچی رو به راهه قربان
-اها خو...
یهو دیدم یکم خم شد و دست راستش رو گذاشت رو شقیقش و با دست چپش بازوی منو گرفت
سریع گرفتمش
نمیدونم چی شد اما نمیتونست تعدل خودش رو حفظ کنه
مدام میگفت سرم گیج میره
یهو با زانو افتاد رو زمین
هنوزم سرش رو گرفته بود
بقیه سریع اومدن ببینن چی شده
یهو منم حس کردم سرم داره گیج میره
همزمان با من بقیه هم سر درد گرفتن
قبل اینکه بیهوش بشم فهمیدم چنتا از بادیگاردا به یکی تماس گرفتن و گفتن کار انجام شده...
فردا... شب...
با حس سردرد اذیت کننده ای از خواب بیدار شدم
انگار یکی محکم زده بود تو سرم
بقیه رو دیدم
اول از همه نگاهم سمت لونا رفت
چشاش بسته بود فهمیدم خوابه
بعدش دیدم شیش تا صندلیه دیگه کنار منو لوناس....
همه رو خوب انالیز کردم شوگا و هاری( دوست دختر جیمین) بیدار بودن اما... یهو دیدم یه صندلی خالیه...
€نیلا؟
/نیلا نیست...( علامت شوگاس)
€یعنی چی که نیست؟؟؟ *داد اروم ( امیدوارم منظورم رو بفهمین... )
/اروم باش...خیلی وقته داریم بقیه جاها رو نگاه میکنیم اما نیلا نیست( بچه ها همه حرفاشون رو خیلی اروم مثل نفس کشیدن میگن)
€کوک تا الان بیدار نشده؟
/نه هنوز...
٫اخ اخ سرمممم
/لونا اروم تر...
٫ما کجاییم؟
/درست نمیدونم فقط میدونم دیشب مارو دزدیدن...
٫€دیشب؟؟؟؟
٬اره دیشب.... اخرین موقعی که دیشب ساعت رو دیدم ساعت ۱۱و ۴۷بود اما الان هنوز ۸و ۲۰ دقیقس
€پس یعنی یه شبه اینجاییم...
٫نیلا کجاست؟
€نمیدو...
-بچه ها ما کجاییم...؟
/سلام... دزدیدن مون...
-کیا؟ ...
/نمیدونم
-نیل.. نیلا کو؟؟؟؟
€هی اروم باش.... نیلا پیش ما نیست
-یعنی چی که نیست؟؟؟
€منم نمیدونم...
۱.۳k
۱۳ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.