فیک : ددی من * فصل ۲ * پارت : ۱

ا/ت......
صبح از خواب بیدار شدم و رفتم اتاق سوفیا تا ببینم بیدار یانه
امروز تولد سوفیا بود و من ته ته تصمیم گرفته بودیم ببریمش شهر بازی
رفتن توی سالن و شروع به غذا درست کردن کردم ( راستی ا/ت به ته گفته دوست داره خودش کارای خونه رو بکنه واسه ی همین ته همرو اخراج کرد )
داشتم صبحونه رو روی میز میچیندم که تهیونگ اومد
_صبح بخیر عشقم
صبحه توهم بخیر بیبی جونم ( خواب آلود )
_برو سوفیا رو صدا کن بیاد صبحانه
باشه الان میرم

تهیونگ .......
رفتم اتاق سوفیا و آمد و باهم صبحانه خوردیم
با ا/ت قرار گذاشته بودیم برای تولد سوفیا ببریش شهر بازی

ساعت ۴
حاضر شدیم و رفتیم شهربازی
سوفیاهم کل بازی ها رو سوار شد ( علامت سوفیا٪ )
٪پاپا میشه اون یکی یبار دیگه بلیم تلو خوتاااااااا ( کیوت )
نه کیوتی بابا هنوز میخوام بریم جایی دیگه وقت نمیشه برات کادو بخرم ها
٪باسه پس بلیم کاتو بخلیم هورااااااااااااا
خنده
_خنده

مغازه
_عزیزم هرچی میخوای بردار
٪باسه
سوفیا رفت بازی کنه که من در گوش ا/ت گفتم
راستی سوفیا دیروز یه چیزی به من گفت
_چی؟.؟؟؟؟؟
الان میاد بهت میگه
سوفیا اومد بهش گفتم
کیوتی اون چیزی که به من گفتی گفتم باید به مامانت بگی رو بگو
........٪