خیلخب برای اینکه گیج نشید (ات& نامجون×مامان ات¶ بابای نام
خیلخب برای اینکه گیج نشید (ات& نامجون×مامان ات¶ بابای نامجون™ هه سو© مایکل@ )
&ویو
&لونا لورا بیاید تو
@چی نه نه نه فقط نه من از اونا بدم میاد
& متاسفانه قراره داخل اتاق من باشن
لونا لورا آمدن داخل غذای مخصوصشون رو برداشتم و ریختم روی مایکل دخترا سریعا بهش حمله کردن
&اووو ببخشید حواسم نبود
@وای خدا کمکم کن لطفاً
&نمیکنم تا یاد بگیری که بدون اجازه حتی بهم نگاهم نکنی فهمیدی
@غلط کردم بخدا دیگه نمیکنم لطفاً بهشون بگو برن اونور
&دخترا بیاید اینجا
@خدایا غلط کردم آمدم اینجا
مایکل از اتاقم رفت بیرون رفتم داخل بالکن تا کمی هوای تازه بهم بخوره که دیدم نامجون توی بالکن اتاق رو به رویی وایساده نتونستم توی چشماش نگاه کنم و سرم رو پایین انداختم که صدای پیامکی آمد
پیام :چرا بهم نگاه نمیکنی جواب:نمیتونم پیام:چرا جواب :چون تو دیدی اون منو بوسید و خب این یه جور خیانت محصوب میشه پیام: نه چون اون تورو به زور بوسید و اینکه بستگی داره که من چطور برداشت کنم
جواب:خب تو چطوری برداشت میکنی .پیام: اینجوری که تو بهم خیانت نکردی چون من برادرم رو میشناسم خیلی آدم کثیفیه
پایان پیام
با یه لبخند که خوشحالیم رو نشون میداد رفتم توی بالکن و بهش نگاه کردم وقتی به چشمای چسبز چمنیش نگاه کردم لبخندم گشاد تر شد و خب این کاری که اون کرد عشقش رو بهم نشون دادش ازش ممنونم که آنقدر بهم اعتماد داره و بهم شک نداره همچنان به چشمای سبزش خیره بودم و میخندیدم که اونم لبخند زد که باعث شد چال لپاش معلوم شه که سریع رفتم داخل و بهش پیام دادم
پیام :بیا بریم بیرون جواب :ما که همین چند ساعت پیش باهم بیرون بودیم پیام به من چه که دلم زود زود برات تنگ میشه جواب :باشه حاضر شو پیام :باس
حاضر شدم (عکس لباسش رو میزارم )
&ویو
&لونا لورا بیاید تو
@چی نه نه نه فقط نه من از اونا بدم میاد
& متاسفانه قراره داخل اتاق من باشن
لونا لورا آمدن داخل غذای مخصوصشون رو برداشتم و ریختم روی مایکل دخترا سریعا بهش حمله کردن
&اووو ببخشید حواسم نبود
@وای خدا کمکم کن لطفاً
&نمیکنم تا یاد بگیری که بدون اجازه حتی بهم نگاهم نکنی فهمیدی
@غلط کردم بخدا دیگه نمیکنم لطفاً بهشون بگو برن اونور
&دخترا بیاید اینجا
@خدایا غلط کردم آمدم اینجا
مایکل از اتاقم رفت بیرون رفتم داخل بالکن تا کمی هوای تازه بهم بخوره که دیدم نامجون توی بالکن اتاق رو به رویی وایساده نتونستم توی چشماش نگاه کنم و سرم رو پایین انداختم که صدای پیامکی آمد
پیام :چرا بهم نگاه نمیکنی جواب:نمیتونم پیام:چرا جواب :چون تو دیدی اون منو بوسید و خب این یه جور خیانت محصوب میشه پیام: نه چون اون تورو به زور بوسید و اینکه بستگی داره که من چطور برداشت کنم
جواب:خب تو چطوری برداشت میکنی .پیام: اینجوری که تو بهم خیانت نکردی چون من برادرم رو میشناسم خیلی آدم کثیفیه
پایان پیام
با یه لبخند که خوشحالیم رو نشون میداد رفتم توی بالکن و بهش نگاه کردم وقتی به چشمای چسبز چمنیش نگاه کردم لبخندم گشاد تر شد و خب این کاری که اون کرد عشقش رو بهم نشون دادش ازش ممنونم که آنقدر بهم اعتماد داره و بهم شک نداره همچنان به چشمای سبزش خیره بودم و میخندیدم که اونم لبخند زد که باعث شد چال لپاش معلوم شه که سریع رفتم داخل و بهش پیام دادم
پیام :بیا بریم بیرون جواب :ما که همین چند ساعت پیش باهم بیرون بودیم پیام به من چه که دلم زود زود برات تنگ میشه جواب :باشه حاضر شو پیام :باس
حاضر شدم (عکس لباسش رو میزارم )
۳۰.۴k
۰۸ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.