ام من دیگر p15
"نامه2"
فلش بک به خیلی قدیمااا
توی سالن عمومی گریفندور نشسته بود.حسابی حوصله اش سر رفته بود . روبه روی او گروهی از دختران گریفندوری نشسته بودند و مدادم از غارتگران تعریف و تمجید میکردند.
$وای سیریوس خیلی جذابه.خیلی هم جنتلمنه .دیروز وقتی داشتم از کتابخونه میومدم کمکم کرد تا کتاب هامو بیارم توی سالن.
@اوه جیمز هم خیلی شجاعه .
*ولی به نظر من ریموس از هه بهتره . اون خیلی مهربونهههه.
دیگر از خود نمایی های ان چهار نفر خسته شده بود . علی الخصوص پاتر و بلک .
پتیگرو خیلی دست و پاچلفتی بود و کسی عملا به او توجهی نداشت . لوپین هم قابل تحمل تر بود . او نسبت به ان دونفر دیگر متواضع تر بود.
در افکارش غرق بود که نفهمید چگونه نامه ای توی دامنش افتاد . بسیار متعجب شد. نامه ها معمولا سر صبحانه میرسند . اما انگار این یک نامه اضطراری است . با دیدن نام ماتیلدا دلش ریخت . یعنی چه اتفاقی افتاده است ؟ نامه را برداشت و از سالن خارج شد . توی محوطه هاگوارتز ،زیر درخت محبوبش نشست و نامه ای را که نام خودش روی ان بود را باز کرد . دل توی دلش نبود که زودتر بفهمد چه اتفاقی افتاده .با تمام شدن نامه مردمک چشمانش درشت شد .چشمانش از اشک خیس شد.لبخند زیبایی زد و سریع اشکهایش را پاک کرد.به سمت دخمه پروفسور اسنیپ پا تند کرد. در دخمه باز بود و صداهایی از ان شنیده میشد.حدس اینکه صدای غارتگران است کار زیاد سختی نبود.
در دخمه چهار پسر مشغول تمیز کاری بدون جادو بودند . پیتر غر غر کنان گفت
پیتر-ولی این انصاف نیست . من حتی روحمم خبر نداشت که چه اتفاقی افتاده.
جیمز خندید و گفت:فکر میکنی ما خبر داشتیم.پروفسور اسنیپ معتقده که امکان نداره یک نفر از غارتگران یه خرابکاری رو تنها انجام بده . حتما همه با هم انجام دادن.
ریموس-چرا به ما چیزی نگفتی بلک؟
سیریوس خجالت زده گفت:
سیریوس-اخه میخواستم سوپرایزتون کنم.
بلک به تازگی برای غافلگیر کردن دوستانش خواست که کلمه غارتگران را روی دیوار مدرسه حک کند اما ان طور که میخواست پیش نرفت و نصف دیوار نابود شد.
پتیگرو متوجه دخترک شد و گفت.
پیتر-هی ایوانز تنبیه چندتا پسر بیگناه اینقدر جذابه که چهار ساعته اونجا وایسادی ؟
بقیه پسر ها هم متوجه لی لی شدند.
سیریوس-هی موقرمزی حالت چظوره ؟
لی لی- دیدم چند دقیقه ای میشه که خود نمایی نکردی مطمئن بودم یه جا تنبیه شدی وگرنه این فرصت طولانی رو از دست نمیدادی.
سیریوس از حرفای لی لی خوشش نیامد . زیر لب «فضول موقرمز»ی نثارش کرد .
ریموس –چیزی میخوای ایوانز؟
لی لی – میخوام با پروفسور اسنیپ صحبت کنم. ولی پیداش نیست.
جمیز که از بدو ورود لی لی سرخ و سفید میشد ، با تته پته گفت.
جیمز-م.م.میخوای با هم دنبالش بگردیم؟ هان . نظرت چیه ؟
اسنیپ-لازم نیست کسی دنبال من بگرده.
اسنیپ پشت لی لی ایستاد و به انها خیره شد .مثل همیشه نگاه یخ زده اش عاری از هرگونه انعطافی بود.
اسنیپ-دنبال من میگشتید دوشیزه ایوانز؟
لی لی تنها گریفندوری بود که اسنیپ میتوانست بدون کسر امتیاز با او حرف بزند .
لی لی-بله پروفسور . باید باهتون حرف بزنم . خصوصی.
و نگاهی زیر چشمی به پسر ها انداخت که داشتند با تعجب و دهن باز به انها نگاه میکردند.
اسنیپ-میتونید برید باقی تنبیه باشه برای فردا شب .
پسر ها یکی یکی خارج شدند. اسنیپ در را بست و روبروی لی لی ایستاد.
اسنیپ-خب میشنوم لی لی.
قلبش محکم در سینه میکوبید. دستانش را با لرزی که ناشی از هیجان بود ، داخل جیب ردایش برد و نامه ای را بیرون اورد. نامه را به سمت اسنیپ جوان گرفت و گفت
لی لی-این نامه رو خواهرم برای شما فرستاده. گفت تا من بدمش به شما.
انگار که سوروس هم از رسیدن نامه در این موقع تعجب کرده بود. نگاهی به چهره دخترک سال اولی انداخت و نامه را از دستش گرفت . ان راخواند .ناگهان اخم همیشگی اش محو شد. دوباره خواند. لبخندی روی لبش جا گرفت . رفته رفته لبخندش پر رنگ تر شد و جایش را به قهقهه داد. سوروس نامه را کنار گذاشت و لی لی را بغل کرد و در هوا چرخاند . هردو از خوشحالی میخندیدند. .
.
.
.
خسته نباشم. من اومدم با یه پارت خفن .خدایی حال کردید؟ نـــــــه حال کردید؟ حالا هی حمایت نکنید هی کامنت نزارید.
خبب بازم سوال دارم. بگید ببینم . به نظرتون چی توی نامه بود که اسنیپ اینقدر خوشحال شد ؟
فلش بک به خیلی قدیمااا
توی سالن عمومی گریفندور نشسته بود.حسابی حوصله اش سر رفته بود . روبه روی او گروهی از دختران گریفندوری نشسته بودند و مدادم از غارتگران تعریف و تمجید میکردند.
$وای سیریوس خیلی جذابه.خیلی هم جنتلمنه .دیروز وقتی داشتم از کتابخونه میومدم کمکم کرد تا کتاب هامو بیارم توی سالن.
@اوه جیمز هم خیلی شجاعه .
*ولی به نظر من ریموس از هه بهتره . اون خیلی مهربونهههه.
دیگر از خود نمایی های ان چهار نفر خسته شده بود . علی الخصوص پاتر و بلک .
پتیگرو خیلی دست و پاچلفتی بود و کسی عملا به او توجهی نداشت . لوپین هم قابل تحمل تر بود . او نسبت به ان دونفر دیگر متواضع تر بود.
در افکارش غرق بود که نفهمید چگونه نامه ای توی دامنش افتاد . بسیار متعجب شد. نامه ها معمولا سر صبحانه میرسند . اما انگار این یک نامه اضطراری است . با دیدن نام ماتیلدا دلش ریخت . یعنی چه اتفاقی افتاده است ؟ نامه را برداشت و از سالن خارج شد . توی محوطه هاگوارتز ،زیر درخت محبوبش نشست و نامه ای را که نام خودش روی ان بود را باز کرد . دل توی دلش نبود که زودتر بفهمد چه اتفاقی افتاده .با تمام شدن نامه مردمک چشمانش درشت شد .چشمانش از اشک خیس شد.لبخند زیبایی زد و سریع اشکهایش را پاک کرد.به سمت دخمه پروفسور اسنیپ پا تند کرد. در دخمه باز بود و صداهایی از ان شنیده میشد.حدس اینکه صدای غارتگران است کار زیاد سختی نبود.
در دخمه چهار پسر مشغول تمیز کاری بدون جادو بودند . پیتر غر غر کنان گفت
پیتر-ولی این انصاف نیست . من حتی روحمم خبر نداشت که چه اتفاقی افتاده.
جیمز خندید و گفت:فکر میکنی ما خبر داشتیم.پروفسور اسنیپ معتقده که امکان نداره یک نفر از غارتگران یه خرابکاری رو تنها انجام بده . حتما همه با هم انجام دادن.
ریموس-چرا به ما چیزی نگفتی بلک؟
سیریوس خجالت زده گفت:
سیریوس-اخه میخواستم سوپرایزتون کنم.
بلک به تازگی برای غافلگیر کردن دوستانش خواست که کلمه غارتگران را روی دیوار مدرسه حک کند اما ان طور که میخواست پیش نرفت و نصف دیوار نابود شد.
پتیگرو متوجه دخترک شد و گفت.
پیتر-هی ایوانز تنبیه چندتا پسر بیگناه اینقدر جذابه که چهار ساعته اونجا وایسادی ؟
بقیه پسر ها هم متوجه لی لی شدند.
سیریوس-هی موقرمزی حالت چظوره ؟
لی لی- دیدم چند دقیقه ای میشه که خود نمایی نکردی مطمئن بودم یه جا تنبیه شدی وگرنه این فرصت طولانی رو از دست نمیدادی.
سیریوس از حرفای لی لی خوشش نیامد . زیر لب «فضول موقرمز»ی نثارش کرد .
ریموس –چیزی میخوای ایوانز؟
لی لی – میخوام با پروفسور اسنیپ صحبت کنم. ولی پیداش نیست.
جمیز که از بدو ورود لی لی سرخ و سفید میشد ، با تته پته گفت.
جیمز-م.م.میخوای با هم دنبالش بگردیم؟ هان . نظرت چیه ؟
اسنیپ-لازم نیست کسی دنبال من بگرده.
اسنیپ پشت لی لی ایستاد و به انها خیره شد .مثل همیشه نگاه یخ زده اش عاری از هرگونه انعطافی بود.
اسنیپ-دنبال من میگشتید دوشیزه ایوانز؟
لی لی تنها گریفندوری بود که اسنیپ میتوانست بدون کسر امتیاز با او حرف بزند .
لی لی-بله پروفسور . باید باهتون حرف بزنم . خصوصی.
و نگاهی زیر چشمی به پسر ها انداخت که داشتند با تعجب و دهن باز به انها نگاه میکردند.
اسنیپ-میتونید برید باقی تنبیه باشه برای فردا شب .
پسر ها یکی یکی خارج شدند. اسنیپ در را بست و روبروی لی لی ایستاد.
اسنیپ-خب میشنوم لی لی.
قلبش محکم در سینه میکوبید. دستانش را با لرزی که ناشی از هیجان بود ، داخل جیب ردایش برد و نامه ای را بیرون اورد. نامه را به سمت اسنیپ جوان گرفت و گفت
لی لی-این نامه رو خواهرم برای شما فرستاده. گفت تا من بدمش به شما.
انگار که سوروس هم از رسیدن نامه در این موقع تعجب کرده بود. نگاهی به چهره دخترک سال اولی انداخت و نامه را از دستش گرفت . ان راخواند .ناگهان اخم همیشگی اش محو شد. دوباره خواند. لبخندی روی لبش جا گرفت . رفته رفته لبخندش پر رنگ تر شد و جایش را به قهقهه داد. سوروس نامه را کنار گذاشت و لی لی را بغل کرد و در هوا چرخاند . هردو از خوشحالی میخندیدند. .
.
.
.
خسته نباشم. من اومدم با یه پارت خفن .خدایی حال کردید؟ نـــــــه حال کردید؟ حالا هی حمایت نکنید هی کامنت نزارید.
خبب بازم سوال دارم. بگید ببینم . به نظرتون چی توی نامه بود که اسنیپ اینقدر خوشحال شد ؟
۴.۷k
۱۷ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.